نمیدونم تعریفش درسته یا نه و بعد دوستان اگه خودتون بلد نیستید شماره کسیو دارید تعبیر کنه بگین ممنون.
من چند وقتیه شروع کردم نماز بخونم و با خدا راز و نیاز کنم و سعی کنم با اهل بیت ارتباط برقرار کنم و امسال روزه هامو بگیرم از شب اول ماه رمضانم روزه هامو گرفتم همیشه بعد نماز میخواستم خدا اون دنیا رو بهم نشون بده یه خوابی چیزی و دیگه دیشب خیلی دیر خوابیدم بعد نماز چشمام بستم احساس کرده ام یکی داره نگام میکنه رو مو اونور کردم بابامو دیدم که شماش خالی بود یه چیز زرد داخلشه به جای تخم چشماش نمیدونم این خواب یا واقعی بعد به مامانم گفتم پشتم ببین چیزیه گفت نه و یعد دوباره خواب دیدم، مرده بودم دراز کشیدم منتظر شب اول قبرمم که مامانم پیر شده بود اومده بود بالا سرم گفت امشب خیلی شبیه سختیه اینو تموم کنی راحت میشی ولی تنها نیستی کسایی که دوست دارن از اون دنیا باهاتن و بعد بدون اینکه حرف بزنم متوجه شدم اول مامانم یعد داداشم و بعد خودم مردم، داداشم پیشم نبود اما بهش فکر کردم یهو رفتم پیشش دیدم صورتش کدر داشت کبود میشه داره فریاد میزنه.... کمکم کن مامان کمکم کنید بعد بهم گفت چطور خواهری هستی چرا جایی که میتونستی کمک کنی کمکم نکردی!! بعدخیلی دلم میخواست کمکش کنم هم من هم مامان ولی نمیتونستیم یهو همونجایی که دراز کشیدم خراب شد، بدو بدو رفتم از خونه بیرون سمت مامانم که در حال شستن بود و فهمیدم شب اولم شروع شده و بعدش بیدار شدم و مثل چی میترسیدم اینم میدونم خوابم طولانی بود ولی دقیق یادم نمیاد.