امروز زودتر اومد خونه..بعد اون همه دعوا..وقت گذروندنش با یه زن متأهل... گفتم چقدر خوبه که امشب پیش ما هستی..شوهرم گفت جدی میگی..گفتم آره.. پرسیدم چه فکری درباره احساسم برای خودت داری..گفتش القا شده که دوستم نداری
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دعوا که داشتیم ..قبل از این کارش بود.منم واقعا زیادرویی میکردم...حق بهش نمیدم...امروز گفتم زنگ بزن به زنده..توهین کنه.تا اون حرفایی احساسی که گفته بشوره ببره.. شمارم از حفظ بعد یک ماه