یهو شوهرم اومد تو وبعد پنج دیقه مث دیوونه ها شروع کرد دادوبیداد،من روتختی دراز کشیده بودم،تمام غذاها رپ آورد ریخت رو من و روتختی محکم زد تو پام.گفتم چته پ؟بلندشدن محکم هولم داد واستادم
ک این چ وضع خونس؟گفتمش خستم،با س تا بچه پسر وخونه کوچیک ودرس ومدرسه وخودتم که همش بیرونی.یا سرکاری یاامورخانواده وبرادرات گیری.
خلاصه زد دراتاق رو پودر کرو،شکوند در اتاق خوابمون رو نزدیک عیدی