از قبل هم به پدرش گفته بود من دارم میرم پیش مشاور
اونم اولش گفته بود باشه منم باهات میام اینم گفته بود باشه بیا
دوباره گفته بود نه مشاور مغز آدمه من نمیام
بعد تموم شدن جلسات مشاوره ما به برادر بزرگش گفته بود ما جلساتمون رو رفتیم مشاور گفته الان باید خانواده ما بیان
داداششم گفت اوکی باشه من میام با بابا حرف میزنم
از اون روز اینا به هر کاری رسیدن برای هر چیزی وقت گذاشتن ولی به باباشون چیزی نگفتن !!!
خودشم اصلا میترسه با باباش حرف بزنه جربزه حرف زدن نداره
منم بعید میدونم با این بابایی که داره اصلا باز یه حرف جدید نزنه و نگه نه و نیاد