کاش یکی این نصیحت رو تودوران مجردی میکرد
وقتی ک بخاطر هوش بالام همه فکر میکردن دکتر میشم ولی من خر دقیقا وقت کنکور خودم با پای قلم شده ی خودم رفتم سمت ی پسری زندگیم نابود شد اون کیف میکرد ازعشق یه طرفه ی من
من فرصت ازدست میدادم
بعد برای فرار ازعشق ی طرفه ب این شوهرم ک هیچ سنخیتی باهم نداریم بله گفتم
بمیرم برای بابام روز شیرینی خورون زنگ زد گفت شب میام خونه انگشترشو بذار کنار ببرم پس بدم مامانم گفت ب این نرو باهم جور نیستین
خاک برسرم کنن گفتم نه اسمم دوتا میشه
عقددکردم تو عقد فهمیدم خسیسه هیچی نداره ابراز علاقه بلد نیست خواهرش دروغ گفته بود دوتادخونه داره فلان داره تازه اخلاقش زمین تا آسمون بامن فرق داشت
داییم رفته بود تحقیق گفته بودن این از اوناییکه اهل تفریح وخنده ومسافرت وپیشرفت نیست
من خر گفتم تغییرش میدم اما بعد ۱۵ سال اون منو تغییرداد ب قیمت افسرده شدنم
هرمراسمی گفت ندارم خرج کنم کوتاه اومدم شد عادت هم برای خودش هم خانوادش
خدا مادرشو لعنت کنه بعد عروسی دید هرروزمون دعواست شروع کرد توفامیل ازم بدگفتن ک فردا روزی طلاق گرفتم بگن ایراد از اینه نه پسرش
من خر باز از ترس حرف مردم نشستم سرزندگی
بچه آوردم اونم نه یکی دوتا
حالا با همسر خسیس و بی پول و بی عرضه و سگ اخلاق وبددهن
باخانواده گوهش
هرروزم گریه ست
کاش زمان برمیگشت