جاریم یه دختر داره که ۱۶ سالشه با یه پسر ۱۹ بیست ساله دوست بوده و وقتی پسره میاد خاستگاری خانواده دختره مخالفت میکنن بعد کلی اومدن و رفتن و تهدیدای دختره بالاخره راضی میشن اما فقط به محرمیت و الان به هم محرمن ولی قرار شده تا درس دختره تموم نشده و پسره هم کار و بار درست حسابی پیدا نکرده ازدواج نکنن و برادر شوهرم خیلی تو رفت و آمد این دو نفر حساسه و جز دو سه بار دیگه خونه همدیگه نخوابیدنو اجازه ندارن تنها برن بیرون مگه به اصرار و واضح میگه که نباید رابطه داشته باشن،دو سه روز پیش بود که من دعوتشون کردم خونه موقع رفتن تعارف زدم که شب بمونن اون دوتا گفتن میمونن و عجیبه که برادرشوهرم قبول کرد و شب موندن و تو یکی از اتاقا خوابیدن ساعت ۲ اینا بود که بلند شدم برم دستشویی دیدم از اتاق صدای گریه دختر جاریم میاد نمیدونستم درست متوجه شدم یا نه ولی انگار صدای رابطه هم بود پسره هم میگفت خفه شو دیگه خیلی توجه نکردم گفتم شاید دعواشون شده و من اشتباه فهمیدم رفتم خوابیدم صبح بیدار شدم دیدم نیستن یکم بعد زنگ زدن پسره گفت ببخشید رویا شنبه امتحان داشت ما سریع رفتیم که یه درسش برسه بعد که با جاریم حرف زدم گفت کلی هم دخترش اصرار کرد که یه شبم خونه اونا بموننو از اونجا صبحش مدرسه شو رفته و سره اینم باباش کلی دعواش کرده و گفته که آخرین باری بود که که اجازه دادم شب اونجا بمونی
الان من با این جریانات نمیدونم باید چکار کنم؟ اصلا باید کاری کنم؟