همسرم دانشجوی ارشده ،با یکی از همکلاسی هاش خیلی راحت چت میکنن البته در رابطه با درس ها ولی چند بار هم اون خانوم رو از دانشگاه تا محل کارشون رسوندن که در این رابطه به من چیزی نگفت ،من خودم متوجه شدم و ناراحتی خودم رو نشون دادم و همسرم هم خیلی اطمینان داد که هیچ چیزی بینشون نیست و فقط چون هوا تاریک بوده ایشون رو رسوندن،کلا خیلی حس بدی به این موضوع دارم ،به نظرتون حسم اشتباهه؟اینم بگم که زندگیه خوبی دارم خدا رو شکر ولی اینقدر این روزها خیانت زیاد شده که واقعا میترسم
امروز هم اس ام اس داده بود به شوهرم راجب درس و گفته بود زنگ زدم اشغال بودی خواستی بگو جوابها رو با هم چک کنیم که شوهرم بهش گفت تو ایمو بفرست بعدش هم تو ایمو کلی سوال و جواب درسی و حال و احوال معمولی کردن با هم
چه بدونم بعدش هم وقتی گفتم اگه خودت میگفتی اینقدر ناراحت نمیشدم ولی مطمئنم که هیچ وقت نمیگفتی قبول ک ...
بنظرمن بعضی وقتا جو دانشگاه اینجور محیطیا برا ادم میسازه ربطی نداره ب خیانت یا ن من دورانی ک درس میخوندم همکلاسی های اقا همیشه خانمای کلاسو میبردن تا جایی ک نزدیک ب خونه باشن شاید شما فک کنی ک مثلا میشه ب خیانت فکر کرد اما همیشه هم خیانت نمیشه بخصوص کسایی ک مثلا دوترم ب بالا باهم کلاس دارن صمیمیت بینشون بیشتره شاید اون خانم ب شوهرتون تودرس کمک کرده شوهرتونم برا جبران زحمت رسوندتش بدبین نباش خواهشا ک من این ی موردو خودم تجربه کردم
چقد دخترای این زمونه پررو شدن.طرف میدونه این اقا متاهله بازم سوار ماشینش میشه برسونتش.شاید همسرتون تو رودربایسی گیر کرده و یه تعارفی زده و اون خانومم سوار شده.ولی دحترای الان خیلی چشم سفید شدن انقد عشوه و ادا اطوار میان تا مرد سر به راه هم میلغزه
من بهش گفتم اگه من همکلاسی آقا رو میرسوندم ماراحت نمیشدی گفت چرا ناراحت کیشدم ولی چه فایده هنوزم با هم میچتن ،امروز هم بهم گفت ماراحت نشی یوقت بهم اس ام اس و زنگ زده که منم گفتم دوست ندارم خیلی بهت گیر بدم ضمنا دونا بچه هم دارم
😒😒😒 اگه زنی جز مادرش و خواهراش و خانومش ک من باشم سوار ماشین همسرم شه اصلا برام قابل ...
چه خوبی تو برا من غیر خودم کسی موجه نیست در مواقعی که من نباشم😒😰😰😰
خدای من...این روزها دائما متوجه استجابت دعاهایم میشوم..شکر من کجا و بزرگی این نعمات کجا؟خدایا باز مثل همیشه شرمنده ام...من کجا و این همه لطف و محبت کجا؟شکر من کجا میتواند ذره ای از این نعمتهای تو را جبران کند؟فرزندم جان مادر....درست زمانی که بین همه ی اگر ها و باید و شاید ها و چون ها و چرا هامصصم می شوی بنشینی بر سر سجاده ی مهرش و از خدا نام مادر را التماس کنی ....و بعد خدا منتش را ... نعمتش را.... در حقت تمام کند و نام زیبای مادر را برازنده ی باقی اسمت کند قصه ی روزهای تنهاییت تمام می شود یکی می آید که تو، به لطف بودنش بهترین حس ها را تجربه می کنی و به ضمانتش وامِ مادرانگی می گیری...خودت را از دفتر اولویت هایِ خودت، داوطلبانه خط می زنی .... بند بند وجودم...یادت بماند که همه ی این ها خستگی دارد ... نگرانی دارد...اما....این حس به همه دنیا می ارزد...با تمام وجودمون منتظرت هستیم کنجد کوچولوی مامان و بابا...خدایا به حق شهدای کربلا دامن همه دوستام و سبز کن
خب من الان باید چیکار کنم به نظرتون تا حالا کوچکترین بحث و اختلافی بینمون نبوده نمیخوام فکر کنه خیلی دارم محدودش میکنم و چک میکنمش از یه طرفم دلم خیلی آشوبه
بعدشم حتی اگه هیچی نباشه تو خوشت میاد همش شوهرت ناز و ادا و حرف زدن و خنده های یه زنه دیگرو ببینه و یوقت خدای نکرده به دلش بشینه؟؟؟ حتما برخورد جدی داشته باش دیگه ام نذار به این کار ادامه بده وای من بودم دق کرده بودم تا الان