ولی عروسی خودم عالی بووووووود دلم میخواد دوباره عروسی بگیرم والا
منم شب عروسی با شوهرم بخاطر رفتار خانواده اش دعوام شد
اها یادم اومد....داشتم قررررر میدادم نگو نپرس...تور رفت زیرپام داشتم میرفتم رو هوا ک شوهرم دستمو گرفت🙋
منکه شب عروسیم بهترین شب عمرم بود خداروشکرررررر.. همش خاطرس... مخصوصا اونجاش ک شوهرم بلد نبود چادر سرم کنه.
من اصلا بهم خوش نگذشت
شوهرم یادش رفته بود کمربند ببنده
همش شلوارش میکشید بالا موقع عکس انداختن
تو باغ دیگر وقتی رفتیم آتلیه منو گذاشت اونجا خودش رفت تازه کمربند خرید
عروسی خودم که خوب بود خداروشکر‌به خیرگذشت ولی هفته پیش عروسی دوستم بود که ی روز قبل عروسیشون تالاریه زنگ میزنه بهشون که اومدن تالارو پلمپ کردن دیگه عروسی اینجا برگزار نمیشه دوستم اینقدر گریه میکنه که تیروییدش باد میکنه طفلک بعد همون موقع میرن سمت همون تالارشون تا سه نصف شب دنبال‌سالن آخر یه جاپیدا میکنن بعد به همه تو تل_گرام پیام میدن که آدرس‌عوض شده فرداشم خسته بلند میشه میره آرایشگاه خلاصه به خیر میگذره
یه چی دیگه هم یادم اومد فحش بدید ناراحت میشما...یه پسربچه 1ساله تا واارد تالار شدیم راه افتاد جلو ما راه رفتن ده قدم میرفت سه ثانیه وایمیستاد انگشت ب دهن...منم زیر تورم یواشی یه لگد بهش زدم کله پاشد...شوهرم دیدبلندش کرد چپ ب من نگاه کرد رفتیم جایگاه نشستیم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
