سلام عزیزانم اگه تاپیکهای قبلی منو ببینین متوجه میشین چی میگم ولی خلاصه بگم خواااهش میکنم حتما بخونین و بهم ارامش بدین،حرف از جدایی نزنین که نمیتونم
شوهرم پنج ساله یه زن صیغه ای داره و من از روز اول فهمیدم ولی هیچی نگفتم چون باردار بودم و ترسیدم از ابرو و این چیزا،الان پنج ساله میگذره ولی اون زنو ول نکرده و میدونه که من میدونم خیلییییی با هم دعوا کردیم غیر از خانواده شوهرم کسی نمیدونه ولی اونا هم میگن باید همونجا بهمون میگفتی ولی کار از کار گذشته جفتشون همو میخان،شوهرم میگه میخامش خودش هم میدونه اشتباه کرده و اعتراف میکنه ولی میگه حالا نمبشه نمیدونم چه دلیلی داره،میگه اگه سختته برو ولی اعصاب منو خورد نکن،ولی هزاران بار من گفتم میتونم کنار بیام ولی مجبورم بسوزم و بسازم میگه پس یکسره بهم نگو حالا که شده من اونو ولش نمیکنم،راستش اصلا نمیخاد من اونو ببینم ولی من تا حدودی از شرایطش میدونم.خوبش اینه فقط روزا اگه دو سه ساعتی بره پیشش،شب هیچوقت نرفته مگه به بهونه ای اونم خیلی کم،،من دوتا بچه کوچیک دارم به خاطر اوناست و اینکه سنمم کم نیس که بگم میرم و بیخیال،دلم برا این دوتا میسوزه،حالا یه خواهش دارم راهنماییم کنین تو رو امام حسین ارومم کنین،من میخام زندگی کنم ولی خیلی سختمه وقتی میدونم میره پیش اون،داغون میشم اصلا نمیتونم کنار یکی دیگه ببینمش،حتی به شوهرم گفتم من حلالش نمیکنم ازش نمیگذرم اشکای من حق الناسه به گردنش و اون میدونه که من میدونم و یکسره به خاطرش دعوا داریم،،،خیلی خاستم جدا بشم ولی سخته،حتی شوهرم میگه بچه ها رو نمیدم بهت،دلم براشون میسوزه وابسته منن اذبت میشن ولی تصمیم گرفتم بمونم و صبر کنم و توکل بر خدا کنم.حالا دعام کنین الان دلم اشوبه،هر کی شرایط منو داره برام یکم حرف بزنه اروم بشم،ببخشید طولانی شد،من شبا با گریه میخابم،به نظرتون اون زن کارما پس میده