یه آقایی بود.تو روستا ی اطراف شهرمون.همچین ویژگی داشت.پیر بود.با یه چهره فوقالعاده مهربون.برای کمک به دیگران پولی هم نمیگرفت...مگر اینکه شخص خودش مبلغی میداد.که اگه مبلغ زیاد بود.خود اون آقا برمیگردوند پولُ....یادمه خونه مادرم اینا جن داشت...وسایل جا به جا میکردن.همش مادرمو صدا میزدن....اون آقا یه دعا داد.که باید میسوزوندی.بعدش مادرم اینا راحت شدن...هفته ی بعدش اون آقا فوت کرد....خدا بیامرزتش...مشکل خیلی هارو حل کرد....همیشه تاکید داشت.که میاین خونم.بچه با خودتون میارید.چون ممکنه یه چیزایی ببینه اذیت بشه.