شوهرم آماده باشه زنگ زده بهم که بگم بابام بیاد دنبالت ببره خونه خواهرم از اونجا که من خواهر شوهرم دوست دارم گفتم باشه اما پدر شوهرم اومد دنبالم رفتیم خونه خواهر شوهرم ده دقیقه نشستیم که پدر شوهرم گفت بلند شین بریم منم که دوست نداشتم برم خونه مادر شوهرم اینا ولی دیگه مجبور بودم الان
خونشونم پدرشوهرم سرش تو گوشیه و زده به اخبار مادرشوهرمم که دعا میخونه ای کاش خونمون میموندم باز خونه خودمون تلویزیون نگاه میکردم اینجام ک اینترنت خیلی ضعیفه