سه تا برادرم معتادن
دو تا شون مشکل روانی تیک اعصاب دارن با خودشون حرف میزنن کارای عجیب غریب تو اتاقشون تنهان بیرونم نمیان تا یکی رو میبینن دست از حرف زدن با خودشون بر میدارن
😭😭😭😭😭😭
کوچکه به قرص معتاده هر روز پول میخواد اگه ندیم یه چیزی از خونه بر میداره میبره میفروشه
😭😭😭😭
خسته شدن منم دارم دیوانه میشم دو تا خواهرم به بد بختی ازدواج کردن خلاص شدن
پدرم باز نشسته شده ولی میره کارگری بعد اینا تو خونه بیکار نشستن
نمیدونم چیکار کنم
ازدواجم نمیکنن پول ندارن ما مجبوریم تحملشون کنیم
مادرم مقصره داره میبینه که اینا چیکار میکنن ولی هیچی نمیگه طرفشونم میگیره پولم میده بهشون اصلا نمیخواد قبول بکنه که اینا دیگه دیوانه شدن تا بهش میگم با من دعوا میکنه که ابرو مون میره و فلان ...
چمد روز پیش دعواشون خواستیم جدا شون کنیم سر مامانم خرد به دیوار حالش بد شد اما کوتاه نمیاد 😭😭 طرف شونو میگیره بابامم بیچاره چیزی نمیگه
میگه تو ازدواج کنی از تو خیالم جمع بشه منم از خونه میرم مادرتو با پسراش تنها میزارم 😭
نمیدونم چیکار کنم تبدیل به یه آدم استرسی شدم یه دقه آروم قرار ندارم
دلم برای مادرمم میسوزه خیلی پیر شکسته شده
😭😭
خونه مستقلم نمیتونم بگیرم پول ندارم اجازه هم نمیدن تنها راه خلاص شدن ازدواج که اونم هر کی میاد تحقیق میفهمه دیگه نمیاد