سلام من چند وقت دیگ انتقال جنین دارم و خب انتقال جنین نیاز به مراقبت داره
دوبار برای مادرم حرف زدم ک آره این ماه باید برم دنبالش و اینا اصلا اصلا هیچ واکنشی نشون نداد حتی حرف تو حرف اورد
من نیاز به مراقبت که کسی بیاد کارامو بکنه ندارم ولی حداقل حقمه نیاز داشته باشم از نظر عاطفی اونم از جانب مادرم حمایت بشم
اصلا مادرم مساله ناباروری من براش اهمیت نداره من حتی روز تخمک کشی هم به مامانم نگفتم ورفتم اتاق عمل اصلا قبلش ی بار نپرسید تو برای درمان چیکار کردی به کجا رسید بعد طلبکار میشه که آره چرا به من نگفتی
پیس خودم میگم نیاید ی مادر از حال بچه اش آنقدر بی خبر باشه
مادرای دیگ من میبینم با بچه هاشون تا تو مطب میان جقدر مراقبت چقدر رسیدگی مادر من ازم سوال نمیکنه تازه وقتی براش توضیح میدم اصلا نمیپزسه خب چ روزی باید انتقال بدی
میترسم سر زایمانم انشالله بعدها همینجور سرد برخورد کنه
من فقط مادرم مشکلمو میدونه به خانواده شوهرم که اصلا نگفتم نمیگم
حتی من زمانی ک خیلی خانواده شوهرم اذیتم میکردم جرات نداشتن بهش بگم چون میترسیدم متهم بشم به اینکه خودت اخلاق نداری آنقدر تن خودم ریختم ک افسردگی گرفتم و هنوزم دارم
حتی زمانی ک گفتم چقدر اذیتم کردن چقدر دخالت بی جا کردم زندگیمو تا پای جدایی بر دن براش اهمیت نداشت زیاد
واقعا چرا اینجوریه من خواهر ندارم دلم میخواد با ی نفر درد ودل کنم دلم میخواد مادرم ازم حمایت عاطفی بکنه حداقل