الان سه روزه قهرکردم اومدم خونه بابام شوهرمم کارش جوریه یهفته میره ی شهردیگه امروزرفته ویهفته میادخونه اون یهفته میگه پیش توبمونم حوصلم سرمیره قبلامیگفت بچه بیاری دیگ طاقتم میگیره توخونه الان ک بچه اوردم بچه رم میبره پایین روزی پنج شیش بارمیره سه ساله میگم وابستگیتوکم کردفایده ای نداشته وخیلی حرف خانوادشوگوش میده ومیگه هرکی خره حرف زن گوش بده هرچی اونابگن همونوانجام میده مثلای مسکن مهرنیمه کاره خریدیم زدب اسم باباش هرچی یهفته گفتم التماسش کزوم گریه کردم گفتم نزن اسم بابات آخرش زدب اسمش.اون یهفته ک خونس میگه میخام برم برای بابام کارکنم باماشینش پولوبهش بدم بابام قسط داره میگم خودمونم پول خونه روبایدبدیم میگه ماحقوق داریم میگم خب باباتم حقوق داره میگه ن اون کمه براش خلاصه الان بهونه کردم ک خونه اجاره کن گفت الیزابتم زنم باشه خونه نمیگیرم گفتم پس طلاقم بده حالاسه روزه رفته وپیداش نیس بچه یسالمم باهامه ک شایدبعدادلش براش تنگ شه بیادببرتش
این زندگی فایده نداره با یه آدم از خود شیفته که اولویت پدر مادران به جایی نمیرسی
ببین از نظر من این مردا که بند نافشونو جدا نکردن از مامان باباشون حقشونه تنها بمونن من بودم طلاق می‌گرفتم
ولیییی اینکه به پدر مادرش اهمیت میده عالیه ها ولی اینی که شما میگی زیاد از حده دیگه.این مرد از نظر من به درد نمیخوره
سر چیزهای بیخود که آدم خونه شو داغون نمیکنه دختر خوب
شما بچه نیستی که
خودت مادری
نماز اول وقت بخون انشاالله خدا کمکت میکنه ولی اینو بدون زندگی پر از امتحانای ریزودرشته
این ۳تاکتاب و بخونین زندگیتون زیرو رو میشه ۳دقیقه درقیامت شنود تقاص
وای کپ منی
منم ازدست وابستگی شوهر به خانواده ش دیوانه شده بودم
۶۰۰کیلومتر ازش دور شدم
الان آرامش وآسایش زندگیمو گرفته
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
