ما رو جدا جدا مهمان میکنند .میگه بچه هاتون با هم سر و صدا و بازی میکنند اعصاب نداریم.
به من میگه خودت از صبح بیا بپز .من نمیتونم .
دخترش سر ساعت 1 میاد برای نهار
امروز اون ها دعوت داشتند .
بعد رفتم بیرون تو کبابی سر کوچه دیدم دارن کباب میخرند و ببرن اونجا
من پانزده ساله تو خونشون تا ب حال کباب نخوردم
چون به من ک میرسن میگن نداریم