اين پست جنبه درد دل داره اينايي كه ميخوان عين خامباجي ها نصيحت كنن نيان.منو درك نمي كنن طبيعتا...
مادر من واقعا زن سرد و خشن و بي رحمي بوده.هنوزم هست.يه آدم بيمار و سرشار از نفرت كه فقط نفرت هاش رو توي وجود من خالي كرده.از وقتي مادر شدم متوجه شدم چقدر مادر بدي بوده.چون خودم ميبينم كه با يه لبخند و با يه كوچولو عشق چقدر دنياي كوچك بچه ام زير و رو ميشه ميگم.
تمام مشكلاتي كه من الان دارم؛ افسردگي عدم اعتماد به نفس اضطراب؛ مشكلات ارتباطي؛ عدم تسلط به خودم....همه و همه ريشه در رفتارهاي غلط اين زن با من داره.اون روح منو نابود كرده با دعواهاش با داد و بيداد هاش با تحقيرهاش با عقده هاش با همه ايناش....زورم ميگيره الان ميشينه رو به روي من و جوري رفتار ميكنه كه انگار نه انگار.خيلي راحت يادش رفته .اينكه من هميشه تشنه يه لحظه توجهش بودم و دريغ كرد.خودش رو فرشته جا ميزنه حس ميكنه بهترين مادر روي زمينه.حالم از ژستش به هم ميخوره.
پريروز خيلي تصادفي ديدم دوستم داره با يكي چت مي كنه؛ جملات مهربون و عاشقانه...ديدم با خواهرشه.به دل من موند يك بار من و خواهرم يا من و مادرم بتونيم ابراز علاقه صادقانه به هم بكنيم.جو بين من و خواهرم شديدا رقابتي و خصمانه بوده.اون هميشه خودشو بهترين ميدونسته چون فرزند محبوب مامان منه.و مادر ما اينقدر شعور و درايت نداشته كه بتونه جوري فرزندانش رو مديريت كنه كه به هم علاقه مند باشن.رفتار خواهرم با من بشدت سرد و يخه و بي محبت.من به اون محبت دارم ولي پاسخي نمي گيرم.نه كه بلد نيست محبت كنه.به همه محبت داره به جز من.
اصلا تو خانواده ما محبت كردن معني نداره فقط احترام هست و وظيفه.همين وهمين.همه نسبت به هم يا سرد هستن يا خشن.از وقتي دخترم به دنيا اومده فضا يكم تلطيف شده ولي نه چندان.من همه اينا رو از چشم مادرم ميبينم
تو رو خدا بچه هاتون رو بي دليل و بي قيد و شرط دوست داشته باشيد.عاشق شون باشيد و اين عشق رو پايبند به هيچي نكنيد.حتي تو حرف و شوخي به بچه نگيد دوستت ندارم.اگه افسرده ايد اگه خشم كنترل نشده داريد هر طوريتون هست شما رو به خدا بريد روانپزشك و خودتون رو درمان كنيد.مسموميت خودتون رو در وجود بچه تون نريزيد.روزگارتلخ منو واسه بچه تون نسازيد.من خيلي از آسيب هايي كه ديدم به اين راحتي خوب بشو نيست.