به نظرتون سخته یا من خیلی حساسم من طبقه بالام ولی خب برم بیام هرحا میفهمن چند روز پیش مامانم حالش خوب نبود شبو موندم پیشش مادرشوهرم پیام داده کجا ولمون کردی رفتی دلمون تنگ شد اخه مگه رفتم گردش مامانمه بعد مثلا خیلی بدش میاد شب یه جا بمونم به خدا دارم روانی میشم متنفر شدم ازشون بعد خودش هیچوقت خونه نیست یا خونه دخترشه یا مامانش به نظرتون فضولی کرد چطور جواب بدم
بگوشرمنده من فقط یک شوهرکردم نه چندتا
.واون یکی میدونه کجام ودرجریانه
خب توهم جواب میدادی منم دلتنگ مامانم شده بودم حالشم خوب نبود خواستم بمونم پیشش
کارخودتوبکن وبه حرفاش بی اعتناباش کم کم میکشه کناروبراش عادی میشه
اره واقن کلا دخالت میکنه بعد یه جور رفتار میکنه ک انگار به هیچی کار نداره و دخالت نمیکنه یکی از فامیلامون بینیشو عمل کرده بهش گفتم هی میگفت وای چیه عمل اصلا خوشم نمیاد ب صورت دست بزنی و فلا چرا عمل کرده منم نتونستم واضح بگم به توچه گفتم دوست داشته دیگ ادم هر کاری که دوست داشت باید انجام بده دیگ هیچی نگف
کار اشتباهت این بود ک مثل من رفتی اونجا نشستی.. من امروز اینقدر گریه کردم حوصله ندارم.. خرم خررررررر.. مستقیم بهش بگو گوه نخور ب تو مربوط نیی برین بمیرین
خرم که جواب بله دادم شوهرم خوبه ولی من ارامش ندارم از درون حالم خوب نیس شوهرمم تک پسره امکان حدایی نداریم چون این خونرم شوهرم خریده یه بار نشده من بخوام کامانم اینارو تنها دعوت کنم همیشه باید مادرشوهر و خواهرشوهرم باشه ب خدا از الان فکرم برده برا مسافرت عید میخوایم با خانواده من بریم پارسال به خدا حرفشم نبود نزدیک عید خواهرشوهرم تا میدید من خونه نیستم شوهرمو میکشید خونشون میگف عید باهم بریم مسافرت و فلان بیا تصمیم بگیریم ک پدربزرگم فوت شد جایی نرفتیم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
32 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
