بسم الله الرحمن الرحیم
اقدس الملوک (بیتا فرهی) سه تا پسر داره
عبدالرضا (فرهاد قائمیان) اسم زنش جمیله (هنگامه قاضیانی)
حمیدرضا (امیرحسین آرمان) اسم زنش زهره (مریم شیرازی)
محمودرضا (پژمان بازغی) اسم زنش سوسن (میترا حجار)
جواد اردکانی (امیرآقایی) برادر ناتنی اقدسه
جمشید اردکانی هم برادر جواده و نمیدونم برادر اقدس هم میشه یا نه
جواد کمونیست میشه و اقدس اونو طرد میکنه که چرا رفتی تو قماش داس و چکشی ها
جواد، حمیدرضا پسر اقدس رو هم مثل خودش کمونیست میکنه
زهره دختر اوس حسین کاشی کار هم کمونیست بوده و اینجوری با حمیدرضا آشنا میشه و ازدواج میکنن
ولی نه اوس حسین نه اقدس، موافق ازدواجشون نبودن
حمیدرضا بخاطر کمونیسم دچار دردسر میشه و جواد فراریش میده و با زنش میرن آذربایجان
بچه دار میشن معلوم نیست اسم بچه رو چی میذارن
اونجارو بمبارون میکنن و حمیدرضا میمیره و زهره خیلی بد زخمی میشه
زهره بچه رو ورمیداره میاد سمت تهران و زخمش عود میکنه و میفته گوشه خیابون تو تهران
قبلش رفته بوده در خونه بهادریا که بگه من زن حمیدرضام و این بچمونه و اینا
ولی جمیله راهش نداده بوده
جمشید و جواد پیداش میکنن و زهره میمیره و بچه میمونه
اینا میدونن که زهره کیه و چی شده و ...
اسم بچه رو میذارن رهی
جمشید بعد چند وقت کشته میشه و جواد بچه رو بزرگ میکنه
بعدم با راضیه (الهام حمیدی) ازدواج میکنه و رهی میشه پسرشون
ولی رهی این قضیه هارو اصلا نمیدونسته
بقیشو بعدا میگم شب بخیر🙂