من و همسرم با عشق ازدواج کردیم، پدرم اولش ناراضی بود و درنهایت بخاطر من رضایت داد
از اول هیچی نداشت ولی قلب خوب و مهربونی داره، منم همه جوره ساختم باهاش، خونه اولمون که سه سال نشستیم کرایه اصلا بالا نبود، موقع رفتن به خونه دوم یکم پول پیش کم داشت من گفتم غصه نخور و دوتا النگو که از بچگی داشتم رو فروختم، اونجا چهارسال نشستیم و دخترمم اونجا به دنیا اومد، بعدش گفت بریم خونه سرایداری؟ منم گفتم خب سختشه چه مشکلی هست؟ قبول کردم
خونه به شدت رطوبتی بود و باعث آسم دخترم و خراب شدن کلی وسایلم شد کمتر از یکسال تونستیم تحمل کنیم
رفتیم خونه ای که به نظر همه چی خوب بود تا وقتی که بعد از یکسال صاحبخونه گفت من پول میخوام و میگم رهن کامل فقط، درحالیکه ما اجاره میدادیم، نتونستیم و گشتیم دنبال خونه
من گفتم اینبار منم کار کنم دخترم داره میره پیش دبستانی، یجا باشه داخل شهر و نزدیک خونه مامانم، بخاطر من قبول کرد و اومدیم اینجا با شش تومن اجاره خونه، اسنپ میره ولی هرماه داره قرض میگیره که پرداختش کنه، منم نرفتم سرکار ولی با خواهرم که آنلاین شاپ داره کمک میکنم و فقط خرج خودم و دخترم درمیاد یعنی تو این پنج ماه که اینجاییم پولی ازش نگرفتم
یبار اون اوایل گفت و یبارم دیشب، که تقصیر توئه و بخاطر تو اینجا اومدیم، خونه ارزونتر پیدا میشد و تو خواستی پیش مادرت باشی
قلبم شکسته طوریکه دیگه تحمل خونه رو ندارم، من چیکار باید کنم، ازش معذرت خواستم و گفتم اصلا سال بعد بریم روستا یا محله های پرت، گفت مگه الکیه اثاث کشی؟ گفت به فلانی گفتم اجاره خونه رو دهنش باز مونده میگه خانمت قبول نکرد بیاد جای ارزونتر؟....... 😢😢