اون يك سال شايد باورتون نشه ولي نميدونم به چه دليلي با هم كات كرديم و من چون درگير بودم سراغي هم نميگرفتم اون گهگاهي پيام ميداد( البته اون موقع ديگه موبايل داشتم) ولي من توجهي نميكردم تا اينكه كنكور دادم و گند زدم به خودمو و سرنوشتم اخه هميشه فكر ميكردم پزشك ميشم ولي خوب نشد كه بشه و دانشگاه سراسري و ازاد قبول شدم ولي ترجيح دادم ازاد برم چون رشتشو بيشتر مي پسنديدم .و دانشگاههاي انتخابيم هم همه تهران بودن .
واسه ثبت نام اومديم تهران با خانوادم و چون پدرم از خوابگاه و روابط بين دانشجوها خوشش نميومد واسم يه خونه ٢ خوابه نزديك دانشگاه گرفت و دانشگاههم منطقه خوبي از تهران بود .
دوباره كم كم روابط من و عادل(دوست پسر سابقم و همون پسر همكار مامانم .اسمها مستعار هستند) بيشتر و بيشتر شد و از هم دور بوديم و بيشتر تلفني با هم در ارتباط بوديم و من ٤ سالي كه دانشجو بودم چند باري اومد تهران و همديگرو ديديم و همه جا با هم ميرفتيم ولي واقعا نميدونم چرا ذات واقعي اون ادم و خيلي خيلي خيلي دير تونستم بشنايم شايد چون احمق بودم و همه كارام پر از حماقت😔😔😔😔
ديگه تقريبا سال سوم دوران ليسانسم بود كه سر يه موضوعي با هم بحثمون شد و حدود ١ ماهي با هم كات كرديم و من تو خيال خام خودم فكر ميكردم مثل تموم قهر و اشتي هامون بازم با هم اشتي ميكنم ولي اين يه خيال باطل بود.
اينم بگم كه من با خواهرش كه ١ سال از من بزرگتر بود دوست بودم و ١ بار اومده بود پيشم تهران خونم و كلي با هم بيرون رفته بوديم ولي ادم اب زير كاهي از اب در اومد😆چون احساس كرده بود ما با هم دوست هستيم ولي من هيچ حرفي نزده بودم