2777
2789
عنوان

داستان متفاوت زندگي من😔😍

| مشاهده متن کامل بحث + 7004 بازدید | 197 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ممنون مهشيد جان من داستان شمارو خوندم خيلي قشنگ بود😍

لطف داری عزیزم

ممنون که وقت گذاشتی وخوندی😍😘

من تکه ای از پازل خداوندم،میدانم آفریدگاری دارم که همیشه بوده،همیشه هست،رهایم نمی کند،عدم درقاموس پروردگارم واژه ای بی معناست...من قطعه ای اززندگانیم،تکه ای از پازل هستی،خدایم مرا آفریده تا آینه ی او شوم..آفریده تا جان ببخشم،امید دهم،من تکه ای از پازل زندگی هستم،اگر خود را گم کنم همه چیز وهمه کس ناقص می مانند.من باید آگاهانه زندگی کنم تا پازلی که خدا چیده بر هم نریزد.❤👨👦👶👼❤

اون يك سال شايد باورتون نشه ولي نميدونم به چه دليلي با هم كات كرديم و من چون درگير بودم سراغي هم نميگرفتم اون گهگاهي پيام ميداد( البته اون موقع ديگه موبايل داشتم) ولي من توجهي نميكردم تا اينكه كنكور دادم و گند زدم به خودمو و سرنوشتم اخه هميشه فكر ميكردم پزشك ميشم ولي خوب نشد كه بشه و دانشگاه سراسري و ازاد قبول شدم ولي ترجيح دادم ازاد برم چون رشتشو بيشتر مي پسنديدم .و دانشگاههاي انتخابيم هم همه تهران بودن .

واسه ثبت نام اومديم تهران با خانوادم و چون پدرم از خوابگاه و روابط بين دانشجوها خوشش نميومد واسم يه خونه ٢ خوابه نزديك دانشگاه گرفت و دانشگاههم منطقه خوبي از تهران بود .

دوباره كم كم روابط من و عادل(دوست پسر سابقم و همون پسر همكار مامانم .اسمها مستعار هستند) بيشتر و بيشتر شد و از هم دور بوديم و بيشتر تلفني با هم در ارتباط بوديم و من ٤ سالي كه دانشجو بودم چند باري اومد تهران و همديگرو ديديم و همه جا با هم ميرفتيم ولي واقعا نميدونم چرا ذات واقعي اون ادم و خيلي خيلي خيلي دير تونستم بشنايم شايد چون احمق بودم و همه كارام پر از حماقت😔😔😔😔

ديگه تقريبا سال  سوم دوران ليسانسم بود كه سر يه موضوعي با هم بحثمون شد و حدود ١ ماهي با هم كات كرديم و من تو خيال خام خودم فكر ميكردم مثل تموم قهر و اشتي هامون بازم با هم اشتي ميكنم ولي اين يه خيال باطل بود.

اينم بگم كه من با خواهرش كه ١ سال از من بزرگتر بود دوست بودم و ١ بار اومده بود پيشم تهران خونم و كلي با هم بيرون رفته بوديم ولي ادم اب زير كاهي از اب در اومد😆چون احساس كرده بود ما با هم دوست هستيم ولي من هيچ حرفي نزده بودم

و يه روز تو اون دوراني كه گفتم با هم قهر بوديم خواهرش به من زنگ زد و گفت ....😔😔😔

يادمه بهمن ماه بود كه بهم زنگ زد گفت كه عيد عقد عادل هست و ميشه ادرس چندتا مزون خوب و به ما بدي كه ميخوايم بياين تهران خريد كنيم(اينم بگم كه من خيلي اهل خريد هستم و هميشه دنبال لباس و كفش و كيف هاي تك هستم و  حتي اون موقعه ها كه زياد كسي از مزون به خاطر قيمت بالاش خريد نميكرد من خريد ميكردم)

واييييي نميدونين دنيا انگار رو سرم اوار شد داشتم ديونه ميشدم بعد از ٦ سال حالا داشت اين بلا سرم ميومد نميدونين چقدر سخت و دردناكه اصلا قابل باور نيست انقدر سخت بود كه باورم نشد بازم مثل ادماي احمق گفتم خواهرش ميخواد منو اذيت كنه بايد از خودش بپرسم .

زنگ زدم بهش بعد از چند ماه قهر بودن و با گريه ازش پرسيدم ميخواي زن بگيري😔 نميدونين چقدر سخت بود پرسيدن همين چند كلمه واسم مثل مردن بود گفت كه نه و انكار كرد مثل هميشه مثل همه دروغاش مثل همه اين سالها بازم گول خوردم .

ولي واقعا داشت زن ميگرفت و من از همه جا بيخبر مثل كبك سرمو كرده بودم تو برفا ولي حتي اگه مطمين هم بودم كاري از دستم بر نميومد يه دختر تو جامعه ايران چه حقي داره در اين مورد ،راحت ميتونه بگه نميخوامت تو به درد من نميخوري بعد از اين همه سال و بدون هيچ عذاب وجداني توي درب و داغون و بذاره بره پي زندگيش من حتي اگه مطمين بودم كاري از دستم ساخته نبود تازه كسي هم ميفهميد ميگفتن تو دختر خوبي نبودي كه با يه پسر دوست شدي تو اويزون بودي😏😏😏😏حرفايي كه تو جامعه ايراني خيلي عاديه كه هويت يه دخترو نجابتشو زير سوال ببرن و من از اون جامعه و محيط و افكار پوسيده ادم هاش انزجار دارم😔

حدود چند ماه بعد كه من فكر ميكردم همه چيز عادي و نزديك عيد بود و من برگشته بودم خونمون سر سفره دادشم گفت كه عادل هم زن گرفت راستي  و من اونجا با تموم وجود بد بختي و احساس كردم (مامانم از ارتباط ما با خبر بود)

و من رفتم به بهونه سير شدن تو اتاق و ساعتها زجه زدم از همه دنيا بدم ميومد فقط دلم ميخواست بدونم اون دختر كيه كه جاي من اومده و همه روياهامو خراب كرده و نگم كه مامانم چقدر پا به پام زجر كشيد و گريه كرد تحمل گريه هامو نداشت تحمل اينكه ساعتها به يه نقطه خيره بمونم و پرت بشم به گذشته ها

هنوزم اون اهنگايي كه اون زمان گوش ميكردم و الان ميشنوم خون تو رگهام منجمد ميشه با اينكه الان از اين اتفاق ها خوشحالم ولي اون موقعه واسم مثل مردن بود 😔

بازم مثل احمق ها نتونستم تحمل كنم و بهش زنگ زدم اونم گريه ميكرد نميدونم بازم فيلمش بود ميگفت من به خانوادم گفتم تورو ميخوام اونا مخالفت كردن منم با خودم و تو و اونا لج كردم و اين مزخرف ترين استدلالي بود كه تا الان تو عمرم شنيدم 😆

گريه ميكرد و ميگفت من دوستش ندارم غر ميزد كه بد تيپه و قيافه نداره (اينم بگم كه واقعا خيلي زشته و بد تيپه )به من ميگفت كسي كه يه بنز داشته نميتونه دلشو به پيكان خوش كنه ولي اين حرفا همه مزخرف بود چون به نظر من كسي اگر واقعا كسي رو بخواد دنيارو به هم ميريزه كه به دستش بياره و اون واقعا منو نميخواست .

عيد بود حال و هواي عيد با خبرهاي بدي كه من ميشنيدم و حرفايي دوست و اشنايي كه از ماجراي من با خبر بودن و حالا شنيده بودن كه زن گرفته با هم قاطي شده بود و بدترين دوران زندگيمو ساخته بود.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792