بچهها من یه دونه عمو و یه دونه عمه دارم.اینا یکسره بدون اینکه به پدر من بگن با هم مسافرت میرن،دور هم جمع میشن...دیشب هم حس میکنم پیش هم بودن چون از این شخصیتهان که از همه چی عکس میزارن ولی دیشب هیچکدومشون نذاشتن.دلم برای بابام میسوزه و غصه میخورم.اگر جای من بودین به بهونه سعی میکردین بفهمین بودن یا نه؟من که میخوام بفهمم و اگر واقعا دور هم بودن میخوام کلا از زندگیم حذفشون کنم
شاما یا باید رغبت نشون بدید و امار بگیرید بعد شام برید تو دور همی شرکت کنید و گاهی اونا رو خونه دعوت کنید
یا بیخیال باشید
یه دل میگه برم برم یه دل میگه نرم نرم طاقت نداره دلم دلم بی تو چه کنم پیش ای عشق زیبا زیبا خیلی کوچیکه دنیا دنیا با یاد تو ام هرجا هرجا ترکت نکنم سلطان قلبم توهستی توهستی دروازه های دلم را شکستی شکستی پیمان یاری به قلبم تو بستی تو بستی با من پیوستی
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
مهم نباشه دوست داشتن زوری نمیشه بپذیر با شما حال نمیکنن شما هم با اونا حال نمیکنیدلسوزی دیگه چی بود ...
به نظر من روابط خواهر و برادری اون هم تو این سن حال کردن و نکردن نداره.یه جور قانونه ننوشتهست. اگر بدونم خیلی توو رابطهام در اینده باهاشون تاثیر گذاره
ما که کنار هم بودیم ولی خب دل ادم میشکنه، میدونی چی میگم؟
منم خواهر شوهرم با اونکی جاریم همش دور هم جمع میشن مهمونی میدن مارو دعوت نمیکنن خوب حال نمیکردن مام بیخیال شدیم غصه میخوره شوهرم ولی خب چه کار میشه کرد
میدونی اتفاقا شاید چون تعدادشون کمه یا هرچی برای پدر من مهمه.یکبار عمهام اومده بود خونه ما دم غروب،پدرم هرچی گفت شام بمونید گفت نه ما شام داریم و رفتن.بعد از چند دقیقه پدرم با دوچرخه رفت جلوی در خونه عموم و دید بله شام رفته بودن اونجا.خیلی دلش شکسته بود