بعداز چهارسال اومدم اینجا .دلم برای حال دلم خیلی میسوزه من فقط بیست سالم بود یه دختر بلند پرواز باهزاران آرزو داشتم واسه کنکور درس میخوندم که سروکلش پیداشد خانوادم اصلا دست دست نکردن چرا چون دختر کوچیکشون میخاست ازدواج کنه ومن که بزرگه بودم مانعش بودم جلوشو میگرفت بعداز شش ماه اشنایی نه چندان ازدواج کردیم نگم بهتون این دوسال چقدر خون دل خوردم حرفایی که گفته بود قولهایی که داده بود دانشگاه نزاشت برم کتکهاش اذیتاش تااومدم به خانواذم بگم گفتن بشین سرجات ماابروداریم بعد عروسی باهزاران مکافات وتلاش راضی کردم برم درسمو بخونم .اماالان مادزم میگه باید بچه دارشم چون خواهرم میخاد حامله بشع مردم حرف درمیارن تازه میخام رنگ ازادی روببینم اخه پس این وسط من چی میشم چراهیشکی به فکرنیس
روزی در تاریخ نامعین به این سرزمین عجایب پیوستم.🙄تا درمیان بگذارم آن ناملایمات،ناآرامی های درونم را،فریاد زنم غمی راکه درونم هست...سپس بگویم چگونه ازناملایمات توانستم برخیزم ..به قول یکی زنا دیگه ظرف نمیشورن پول درمیارن🌞🌈🌱اگه خدابخاد یه روزی میشم مامان همتا...❤️
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دارع فقط بهم عذاب وجدان میده نمیدونم بچه دارنشی من دق میکنم همش فکروخیال میکنم بچت نشع چی میشه
اه اه اه
هرکاری میخواد بکنه. چقدر از این مادرای ضعیف بچه بدبخت کن بدم میاد 😤
البته مادره زحمت کشیده، خیرت رو میخواد، شما باهاش خوش اخلاق باش. ولی همیشه خودتو شاد نشون بده و بگو من فعلا قصد بچهدار شدن ندارم. هرچی هم گفت انگار نه انگار .