یه لحظه صبر کنیننننن
هرکی یه خاطره قشنگ از زندگیشو که همیشه یادش مونده بگه با دوستاش با خانواده همسر حیوون خونگی تنهایی
دلم برای روزایی که با خواهرم توی خونه ی پدرم بودیم و وقت میگزروندیم پر میکشههههههه
سه ساله که ندیدمش
انگور نکنیم یعنی چی
باور داشتم وقتی شبا پر ستارن برام اتفاق های خوب میفته و میفتاد و رو لبم لبخند بود
اون لحظه ای که نمونه دولتی قبول شدم
(همه بهم میگفتن امکان نداره قبول بشی اما من تمام تلاشم رو کردم)
یادش بخیر ، تو بچگی خونه ما و عموم تو یه حیاط بود تابستونا همه حیاط رو فرش میکردیم شبش، شبا تلویزیون رو میاوردیم تو حیاط سریال نگاه میکردیم همگی باهم هفت هشتا بچه بودیم همگی هم کنار هم میخوابیدم دخترا تو یه گوشه پسرا او گوشه بزرگترا هم یه گوشه 😂
وقتایی که بارون میاد و من بیرون باشم
هرجایی هرکاری باشه
یک خاطره قشنگه برام حس حالشو دوست دارم
من بعد ۷ سال به عشقم رسیدم. هیچوقت مثل روز عقدمون تکرار نمیشه برام.
ذوقی که داشت و به همه شاباش میداد،وقتی بله گفتم یهو پاشد رقصید😂😂😂
عاقد کلی خندید و گفت جناب داماد بشین خودتم باید بله بگی.
یه قر کمر داد گفت حاجی اینا همه بله است با تمام وجودم دارم بله میگم😂😂😂😂😂😂😂
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
