خواب دیدم هشت الی نه نفر مرد ریش سفید اومدن دنبال مادرم ولی مامان خودم نبود ، میخواستن ببرنش توی خواب میدونستم که ادمای خوبی نیستن
، یهو دیدم سوار اسبم با چند نفر دیگه میتازم توی یه بیابون ، اونام که دنبال مادرم بودن دارن میان
مادرمم پای پیاده میدوعه سرعتش خیلی زیاد بود هی از روی اسب بر میگشتم عقب نگاش میکردم که داره میاد یا نه
یه قد خیلی بلند هیکلی داشت ، صورتش رو بنده زده بود
یه جا سرعتمو کم کردم که برسه بهم به زور سوار اسبم کردم ولی وقتی سوار شد انقد دویده بود حالش بد شده بود و از رو اسبم افتاد پایین
دیدم اونا اومدن بالاسرش میگفتم دستش بیرونه به مادرم دست نزنید
از خواب پاشدم واقعا ذهنم درگیر کرده
یه مدته خیلی دلم شکسته، نمیدونم معنی این خواب چی بود اون زن کی بود اصلا ولی خیلی دوسش داشتم توی خواب اما مامان خودم نبود ولی صداش میکردم مادر