خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم دست بابا را، نشد
مادرم آن را گرفت و تازیانه پشت هم،
هی فرود آمد ولی دستان مادر وا نشد
دست مادر آخرش وا شد، نمیگویم چطور
اینقدَر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد
من فقط میدانم آن روز و در آن کوچه، چه شد
من فقط دیدم چرا افتاد مادر، پا نشد
حال و روزش فکر میکردم که بهتر میشود
هرچه ماندم منتظر، فردا و فرداها... نشد
هرچه گشتم کوچه را، فردا و فرداها... نبود
هرچه گشتم، گوشواره آخرش پیدا نشد...
آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی
آری آن قامت بهجز در پای یکتا، تا نشد...
چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین
ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد
📝 #قاسم_صرافان


هرکجا سینه زنت دستِ دعا بالا بُرد
مادرت با عجله دستِ عطا بالا برد
بارها بوسه زد و پیش همه جسم تو را
بر سرِ دوش، رسولِ دو سرا بالا برد
ما کجا ظرفیتِ عشقِ تو را داشته ایم؟!
نظر فاطمه، ظرفیتِ ما بالا بُرد
از روی خاک جدا کرد و حسینیه رساند
" ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد "
پشت در ماند رخت تا که خجالت نکشیم
دست لطفت همه جا شأن گدا بالا برد
رو به کعبه نزدم جز به تمنای خودت
نرخِ توحید مرا کرب و بلا بالا برد
کم ندیدیم که بدکاره ی بی تقوا را...
اشکِ در روضه ی جانسوز شما بالا برد
گریه کرده است چو اسپندِ میان آتش
هر که از تشنگی ات سوخت، صدا بالا برد
حرمله تیر زد و از کمرت بیرون زد
همه ی خون تو را زود خدا بالا برد
مانده ام مات، زمانی که دعا می کردی
این سنان بین دعا، نیزه چرا بالا برد؟!

🍂همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه
اگر چه نام مرا در نوافلت نبری...
🍂خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد
دعای من به خودم هم نمی کند اثری...