من 28 سالمه .. سه ساله متاهلم ... از بیست سالگی کار کردم ... ینی 8 سال دارم کار میکنم ...
میدونم یه جورایی برای من دیگه کار نکردن معنی نداره .. هم از نظر مالی و هم از نظر روانی نیاز به کار دارم و راستش از کارم لذت هم می برم ..چون مرتبط با رشتم هست ...
اما خیلی ناراحتم ... گاهی فکر می کنم روزها همینطور پشت هم می رند و من هیچی از زندگیم نمی فهمم/... یک سال هست دنبال کلاس آموزشی شنا هستم ...باورتون میشه تو تایمی که من می خوام نیست ؟ ! نه خصوصی نه عمومی ... هیچی..
میخواستم زبانم رو تقویت کنم ..ر فتم کلاس زبان نوشتم ... اینقدر لذت می بردم تو کلاس...روحیم عالی بود ... ولی خیلی خسته می شدم ... همش باید از سر کار میدویید برسم به کلاس از کلاس میرفتم خونه ساعت 8 و نیم بود .... آشپزی و...
از نظر جسمی کم اوردم
داره از خودم بدم میاد ... احساس میکنم هیچ کاری برای خودم و بالا بردن کیفیت زندگیم نمیکنم ...مخصوصا از 5 سال پیش که کارم فول تایم شده ... هر چی فکر میکنم آدم بهتری نشدم به نسبت 5 سال پیش...
آدم منظمیم ... خیلی اهل برنامه ریزی ..ولی نمیشه که نمیشه
من آدمی بودم برای روز به روزم برنامه ریزی داشتم .. الان نهایت کارم اینه که هفته ای یه غزل حافظ حفظ کنم ...که اونم تازه شده یه هفته درمیون ..
من دارم دیوانه میشم رسما ... ینی من مشکل دارم یا همه ی خانمای شاغل همینه روزگارشون ؟
ببخشین اینقدر غر زدم