2777
2789
عنوان

دارم دیوونه میشم بگین چیکار کنم

| مشاهده متن کامل بحث + 8618 بازدید | 53 پست
ممنونم دوست خوبم،ایشالا مشکل شما هم بزودی و بهترین شکل خدا حل کنه، سایه مادر و پدر عزیزت را بالا سرت ...


فدات شم عزیزم.ممنون.هر موقع دوست داشتی پیام بده که لااقل سبک شی.امیدوارم مشکل شمام به خوبی حل بشه.

کاش میشد برا چند روزم که سده با خودت میبردیش پیشت شاید یکم حالش بهتر بشه،خدا واقعا بهت صبر بده،غم مادر خیلی سخته،خیلی ناراحتت شدم عزیزم.

خداوندا: این یکی دعا نیست ، یه خواهشه ، یه التماسه ؛ مهربانی را به قلب ما بازگردان.

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

کاش میشد برا چند روزم که سده با خودت میبردیش پیشت شاید یکم حالش بهتر بشه،خدا واقعا بهت صبر بده،غم ما ...


حالا بازم بهشون میگم.ولی خودش همیشه نگرانه برادرامه.با اینکه مریضه ولی همش میگه من خونه نباشم کی براشون غذا درست کنه.همش تو فکر اوناست.بعد از اینکه سکته کردن یکی از دست و پاشون فلج شد الانم که بهتر شدن دستش تعادل نداره و پاشم میکشه.

ای جانمممم،بازم هرطور صلاح میدونیا،اما مثلا میشه برا چند روزشون غذا بزارید تا مادرت هم نگران غذای برادرهاتون نباشن بعد با خودتون ببرینشون تا یکم حال روحیشون بهتر بشه شما هم نگرانیت کم بشه بعد بیارینشون.

خداوندا: این یکی دعا نیست ، یه خواهشه ، یه التماسه ؛ مهربانی را به قلب ما بازگردان.
ای جانمممم،بازم هرطور صلاح میدونیا،اما مثلا میشه برا چند روزشون غذا بزارید تا مادرت هم نگران غذای بر ...


امبد به خدا.مرسی عزیزم همین کارو میکنم.خیلی خیلی التماس دعا.بخصوص برای برادرا و مادرم.

حتما عزیزم،ایشال همه چی به خیر درست میشه، یه چله حدیث کسا بردار،میگن برا حضرت زهرا هست،به نیت آرامش دل مادرت بردار.

خداوندا: این یکی دعا نیست ، یه خواهشه ، یه التماسه ؛ مهربانی را به قلب ما بازگردان.
خدا مادرتونو رحمتشون کنه.واقعا سخته بخصوص که ما دخترا حس مسئولیت میکنیم.به خدا اصلا خیری از برادرام ...


ماهم برادر کار میکرد ازدواج کرد خانومش بهش هی فشار آورد مشکلات شروع شد یک مدت ما هم خودمون کشتیم جدا نشن بچه دارن مهریه شو گذاشت اجرا یک نفر اومد در خونمون از طرفشون مامانم ترسوند مریضی مامانم شروع شد ده ماه بیمار بود بعد برادرم مریض من باردار درگیر دادگاه برادرم آخرم هم مهرشو گرفت هم جدا شد الانم هرروز یک بازی داره برادرم هم قبلش علائمی نداشت حالا ده سال هست مریض اعصاب و روان و هرروز درگیر مشکلات برادر منم آدم معتقدی بود الان از صبح تاشب میره میشینه تو قهوه خونه قلیون میکشه شب کاره اونم به زور میره سرکار به خدا درکت میکنم ولی یک خورده بچسب به زندگیت من انقدر بخاطر مادر خودمو درگیر کردم الان دیگه نمی تونم کنار بکشم خودم قرص میخورم واسه اضطراب و استرس خیلی اوضاع زندگیم داغونه

پسر گلم 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792