پس فردا عروسیشونه بعد اینا تو دوران نامزدیمون ماشین خریدن ما نداشتیم کلی بهم پزشو میدادن یه بار یه اتفاقی برای ماشینشون افتاد انداختن گردن من درحالیکه به ارواح مرده هام قسم من باماشینشون کاری نکردم بعدشم همین دوماه پیش پیش مادر شوهرم سعی میکردن اونو برعلیه من پرکنن وخودشو عروس خوبه کنه
بعدشم سه ساله باهم حرف نمیزنیم بعد نزدیک عروسیش زن و شوهر اینقدر بامن مهربون شدن
برو ولی سنگین و اروم یجا بشین
برو نری می گن حسودی کرد
برو
برو نرفتنش بدتر از رفتنشه بعدا پشت سرت هی میگن حسود بود نیومد اتفاق خاصی نیفتاده برو و مثل یه خانوم سنگین رفتار کن تا حد خودشونو بدونن
اون اتفاق ک برای ماشينش افتاد چی بود میتونی بگی
نری وضع از اینم بدتر میشه..اینار شوهرتو علیه ت پر میکنن
برو ولی در حد یک مهمان شوهرت هم حالی کن خر حمالی نکنه شام خوردید بیایید خونه
نرو ول کن آرامشتو بهم نزن اگرم رفتی مثل یه مهمون سنگین برو بیا
برو ولی مثل یک مهمون غریبه باش . دیر برو و زود برگرد و یک جا هم بشین و تکون نخور فامیل که مشکل شما را نمی دونند پشت سرت حرف می زنند
خواهر منم اینجوری
متنفرم از این ادما متنفرمممم
مثلا چه اتفاقی افتاد که انداختن گردنت؟؟؟
تو رو خدا بگو کنجکاو شدم.
اخه مگه میشه؟. نمیشه که هراتفاقی افتاد بندازیم گردن اینو اون😐
