منو جاریم توی ساختمون زندگی میکنیم بچش ۸سالشه باجی خیلی صمیمی هستم از دست بچش ارامش ندارم همش فحشم میده میاد تو جمع بهم لگد میزنه روسریمو میکشه مامانشم هیچی نمیگه میاد بچم میزنه تو خونه خودمم ارامش ندارم بعضی وقتا در باز نمیکنم ب همسرم زنگ میزنه من چیکار کنم راهکار بدین
هیچ وقت به آدما نگید"چرا اینقدر میخوابی؟""چرا انقدر جوش میزنی""چرا انقدر چاقی"تا کی میخوای درس بخونی""چرا برای چندرغاز میری سرکار؟""این همه تو خونه میمونی که چی بشه"و.... شایداون بین پریدن از یه ساختمون ۲۰ طبقه ، و بیخیال شدن از کاری که سالهاست براش تلاش کرده ،درس خوندنی که پر از فشار عصبی،فعالیت بدنی که نتیجه رو نمیبینه، بیماری که هر روز باهاش دسته و پنجه نرم میکنه و جنگی که راجع بهش با هیشکی حرف نمیزنه و سعی میکنه پیروز بشه ،.ویه حرف شما ممکنه اون لیوان صبری که با چنگ و دندون نگهش داشته...لبریز بشه. ساعت ۱ بامداد ۹/۲۵ نی نی ام از پیشم رفت🖤😔💔
نوعی سکوت وجود دارد، برای زمانیکه شما به موضوع تسلط دارید ولی گویندهای نادان با ژستی دانشمندگونه پر حرفی میکند! و شما سخنگفتن را بی فایده میبینی! به ویژه که در هر سخن گفتن خطرخودنمایی، خودبرتربینی، فخرفروشی و اظهار فضل وجود دارد!فلذا به سر تکان دادنی بسنده میکنی و این روشِ شخصیتهای رشدیافته میباشد.
من باشم مستقیم نمیگم به مادرشوهرت بگو اذیتی و بهشون تذکر بده اگه افاقه نکرد مستقیم و با احترام با جاریت حرف بزن
200 سال پیش وقتی آمریکایی ها در لجن و کثافت زندگی میکردند ایرانیان مسواک میزدند.200 سال بعد وقتی آمریکایی ها کره ماه را فتح کردند ایرانیان همچنان مسواک میزدند!! آخه بهداشت خیلی مهمه