اسی نمی خوام نگرانت کنم ولی یه همچنین اتفاقی اوایل ازدواج خواهرمنم افتاده بود
رودیواروتخت خونه شون انگارباسرنگ رنگ قرمز پاشیدی
دقیقامثل این لک توخونه ت سمت حمام شونم بود
اون موقع ها خواهرشوهر خواهرم کلیدخونه شونوداشت وشوهرابجیم همه تقصیرهاروانداخت گردن خواهرش...
الان مانمیدونیماون موقع هاواقعاکارخواهرش بوداین داستانایانه ولی هرچی که بودشوهرابجیم بشدت خائن ودروغگوبود وخواهرمنم دیواراعتمادش بلندبود...
اونم موقعیت شغلیش جوری بودکه به هرکس میگفتی باورش نمیشدکه خائن...
بنظرمن وتجربه ی شخصیم شمانمیتوونی الان همسرتوقضاوت کنی فقط بایدصبرکنی شایدهمه ایناتوهم باشه
سعی کن باخودهمسرت شهرتونم بری وتنهانری بگذارچیزیم بودزودبفهمی... کندوکاونکن نقطه ضعف نشون نده و بگذارهمهچیزمث سابق جلوه کنه ونامحسوس پیگیرشو