من با دخترم خونه مامانم اومدیم.چون شوهرم شیفته.
شام خوردیم دخترم شام خورد.ی ساعتی بیشترک گوشیم دستش بود فیلم میدید.بعد که گوشیو گذاشت گفت گشنمه تشنمه.حالا مام دراز وقت خواب.
گفتم این آب.اب دادمش. غذا میخای خودت برو بخور میخواستی سرشام خودتو سیر کنی.اینم بگم عادت داره همیشه بعد ناهار و شام میگه گشنمه.
مامانمو گفتم توام نمیری بهش چیزی بدی چون عادت بدی داره .دخترمم شرو کرد به لگد زدنم و لج کردن و حرف زشت زدن.کلا عادت داره حرفشو پیش ببره .
منم عصبانی شدم رفتم سوزن آوردم ی چندتا ریز زدم پشتش یکیم محکمتر ی دونه زدم پشتش.
حالا مامانم به سلیطه بازی گذاشته نفرینم کرد بعد بابام.گفتن دیگه نیای خونمون.میخواستم برم که باز تهدیدم کرد فردا صبح برو
اگه دخالت نمیکردم ما خوب میشدیم.انقد بغض دارم که.
واقعا دیوونم کرده دخترم.همیشه ساز مخالفه.میخاد حرفشو پیش ببره.جابره تنبیه تشویق باز کار خودشو میکنه.
امروز خیلی دیوونه بازی کردم باهاش.ی کاری کرد صبح که دیدم انقد خوب بودن باهاش بیفایدس.