مارا ب سخت جانی خوداین گمان نبود....من جون کندنم رودیدم من بارها مردم وبخاطر بچه هام زنده شدم ...من بارهاگفتم کاشکی زودتر صب بشه جون کندم تاصب شد...بارها قلبم تیرکشید وخفه شدم وباز زنده شدم...بارها اشک ریختم بی صدا...کاش اشک باشه هروقت ب جایی رسیدین ک دیگه اشکی نبوداین ینی تمام دردا رو قبلش حس کردی وعادی شد برات دیگ اشکام نمیاد ب جاش قلبم تیر میکشه .......مادربودن سخته اگه مادرنبودم دنیااومدنم دست خودم نبود اما ازبین رفتنمو خودم انتخاب میکردم خدایا ببخش اما حقم تواووووج جوووانی این نبود ....دلم گرفته هیشکییییییو ندارم حتی دردودل کنم تنهاترین ادمم ب جز بچه هام باهیچککککس دوس نیستم هیشکی انگاردوسم نداره براهمین اینجا نوشتم ب یادگاربمون از بدترین رورای عمرم کاش بدترازاین دیگه نشه کاش کاشششش دیگه طاقت هیچیو ندارم خدایا امتحانم نکن خواهش میکنم