باهاش قهر کردم ، چون همش میگفتم وقت ندارم .
ولی اگر میخواست حتما وقت ایجاد میشد.
ولی بهونه می آورد. میدونم خیلی سرش شلوغه ولی واقعا میتونست وسط اون شلوغیا چند دقیقه ای وقت بذاره و زنگ بزنه.مت فقط یک هفته کارهام تو شهرشون طول میکشید. اما تو همون یک هفته نیومد سر بزنه
بهم برخورد.
فهمید ناراحت شدم ، فقط یه عذرخواهی ساده زبانی کرد.
عمیقا ناراحت بودم.هفته دیگه باز میرماونجا چون کارهام مونده و تموم نشده. اما بهش نمیگماومدم.
دلم میخواد بهش زنگ بزنم و غر بزنم و بگم
ولی انتظار اون یک هفته رو نمیتونم فراموش کنم