چند وقت پیش خونمون مهمونی بود که واسم خیلی مهم بود
(جمع خانواده پدری و مادری)
مهم از این لحاظ که به دختر عموم پیشنهاد ازدواج داده بودم و به خاطر اپن بودن خانواده مادریم و یه مقدار اختلاف فرهنگمون و یه سری مسائل دیگه مثل مهاجرت و اینا ردم کرد، از طرفی مخالفت پدرم واسه ازدواجم و...
واسم مهم بود که این مهمونی چطور پیش میره که بتونم نظر دختر عموم رو جلب کنم بهش ثابت کنم میتونم اونی باشم که دوس داره
ولی امان از دختر خالم که هرکاری میکنه منو از چشم نگار بندازه
اون شبم زود تر همه ی مهمونا اومدن و به خاطر تیپ مزخرفش باهاش بحثم شد و خالم بدش اومد و خاستن برگردن که مادرم جلشونا گرفت و گفت تیپ بقیه به تو ربطی نداره
بعدم بدهکار شدیم و مجبور به معذرت خواهی و دیگم جرات حرف ندارم
بحث اینجاست
تیپش به من مربوط نیس . آیا آویزون بودنش،این که اتاق منو قسمتی از بخش عمومی خونه میبینه واسه خودش، این که جلو بقیه جوری رفتار کنه که انگار چیزی بینمون هست هم به من ربط نداره؟
از طرفی هم دیگه بعد اون بحث به احترام خاله جرات ندارم با هاش بحث کنم
دارم از دستش دیونه میشم
نمیدونم چطور بی سر د صدا و بی احترامی کاری کنن دمشون بزاره رو کولش یا یکم به خود بیاد