2777
2789
عنوان

معشوق چشم‌ جنگلیم

56 بازدید | 0 پست

معشوقِ چشم جنگلیِ من ، تو تمام دنیای این تنِ خسته ای ، تو امیدِ این دلِ ناامیدی ، تو همه کَسِ این منِ بی کَسی ، تو همه آن چیزی هستی که از خدا میخواستم ، تو قلمم را پروراندی و من کتابی نوشتم پر از عاشقانه هایت ، کتابی پر از تو ، پر از من و پر از عشقمان. اینبار اما فقط نوشتن از چشمانت را می‌خواهم. باید آنقدر از چشمانت بنویسم تا به معنای کلمه بدانی میپرستمشان. نوشتنِ چشمانت هرگز تمام نمی شوند. در قعر نگاهت غرق میشوم و نوشتن دومین کتابم را اینبار برای آن جنگلِ سبزِ چشمانت آغاز میکنم... قربانِ چشمانت بروم که تمام دنیایم است. می‌دانم  این پاییز در جنگلِ نگاهت ، زیباترین نوشته هارا از قلمم برجای خواهد گذاشت....

گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟ راستش زور منِ خسته به طوفان نرسید... گرچه گفتند بهاران برسد مال منی قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید... من گذشتم که به عشق تکیه کنم ، جگرم سوخت ولی عشق به عصیان نرسید...

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز