یماه پیش یکی از فامیلا اومد پیش پدرم و خاستگاریم کرد
این اقایی ک اومد با پدرم حرف زد کارش ی شهر دیگس و طول میکشع تا بره و بیاد
بعده اون روز اون اقا رف سرکارش و پریروز برگشت خونش
و قرار شد وقتی پدرم فکراشو کرد و اون اقا برگشت حضوری بیاد پیش پدرم تا جواب بگیره.
اینم بگم کل خانوادشون ب شدت مشتاق بودن ک ما قبول کنیم عروس گلم عروس گلم از دهنشون نمیوفتاد
حالاک جوابمون مثبته هیچ خبری نیست و اقدامی نکردن.
در واقع اون اقا داماد بزرگ خانوادشون بود ک فرستادنش جلو بعنوان واسطه
برام قابل درک نیست ک ایشون سه روزه اومد خونش ولی هیچ اقدامی نکرد برا اینکه بیاد پیش بابام.
حالا منم نظرم عوض شد
میخام تا چارشنبه صبر کنم ، اگ اتفاقی نیفتاد ب پدرم میگم زنگ بزنه بگه منفیه جوابمون تا ادب بشن .
ب دلایل زیر:
اگ من مهم بودم براشون سریعتر پیگیری میکرد تو این سه روزی ک اون یارو اومد
دوما حالاک فکرشو میکنم میبینم باید مادره پا پیش میذاشت ن دومادشون
سوما اونا منو تو اب نمک خابوندن و این توهین ب منو پدرمه.
ی درصد با خودشون بگن ممکنه این دختر مورد دیگه ای بش معرفی شده باشه و بخاد فکراشو بکنه.