جونم براتون بگه که از دیروز یه تحرکاتی تو تراس خونم حس میکردم ولی خب گفتم حتما گنجشکان آخه هر روز براشون غذا میریختم امروز بعد مدت ها تایم خالی داشتم و یادم اومد ی عالمه خاک خریدم تا گلدونامو عوض کنم و یسری هم باید حرص و قلمه میشدن پس در تراس رو باز کردم ک شروع کنم ولی با ایشون چشم تو چشم شدم که لم داده بود تو گلدون گندمی ام که تازه قلمه کرده بودم و داشت کم کم جون میگرفت ولی حالا له شده بود زیرش😓
ی دقیقه فیس تو فیس بودیم و من پرت شدم تو چندسال پیشا که ی بق بقو خانوم عین ایشون اومدن و تو تراس من لونه کردن و تخم گذاشتن و جوجه آوردن و آخ نگم براتون😩😩
من کلی گل و کاکتوس دارم تو تراس ولی اون سال بخاطر بق بقو ها بخاطر اینکه نترسن و جوجه ها رو ترک نکنن ب گل ها خیلی دیر دیر آب دادم و بالای ده تا از گلدونام نابود شد
علاوه بر اون کثیف کاری ها شون ک نگم براتون
و نمیشد هم تمیز کنم
بعدم ک جوجه هاش ب دنیا اومدن من مدام چک میکردم دوهفته اول هروز غذا میاوردن ولی بعد دوهفته دیگه نیومدن و جوجه ها گرسنه بودن و منم ک داشتم حرص میخوردم از نیومدنشون و شدم دایه مهربان از مادر😂 هروز با ترسو لرز ک ی وقت ازم نترسن یکم برنج میریختم براشون و اونا با ولع میخوردن تا اینکه یبار ک رفتم بازم غذا بدم یکم نزدیکتر همیشه رفتم پا شدن و پر زدن ولی بلد نبودن و افتادن تو کوچه انقد هول کردم و ناراحت شدم بچمو تو خونه ول کردم و منتظر آسانسور هم نشدم از پله ها ی نفس دویدم ک نجات بدم اونا هم هی میپریدن و باز می افتادن آقای همسایه رو دیدم ک پرسید چی شده چرا انقدر آشفته ای گفتم هیچی نگو فقط اون دوتا رو بگیر باید برگردونم تو لونه😭
قیافش تا آخر عمرم یادم نمیره😂😂کم مونده بود شاخ دربیاره و چشاشو انقدر گرد کرده بود گفتم الانه ک دربیاد😁مطمئنا تو دلش بهم گفته این دیگه عجب اسکولیه
آخه بهم گفت بابا خانوم فلانی اینا تو این سن دیگه مستقل میشن و میرن ولشون کن توروخدا😱😳😳
ولی من مگه گوشم بدهکاربود ب هربدبختی بود گرفتمشون با کمک همسایه و آوردم گذاشتم تو لونه و تا اومد عذاب وجدان ام بخابه دیدم بعد نیم ساعت بازم پر زدن و رفتن و... تو ی جای دورتر افتادن و منم دیگه ولش کردم ولی تا مدت ها عذاب وجدان داشتم🤕🤕
ب خودم اومدم و گفتم پاشو بق بقو خانوم من اصلا طاقتشو ندارم دوباره بق بقو های بي مسئولیت😠اونم ک زل زده بود بهم تکون نمیخورد تو دلم گفتم مریم نگا کن چقدر نازه چطور دلت میاد و چشمم افتاد به خال خالی های روی چینه دونش و مردم براش 😍
همون موقع سر و کله شوهرش هم پیدا شد یه چیزی داد نوک بق بقو خانوم و رفت
ی مدت از دور زیر نظر داشتم نمیدونم چی بود هی ی چی میآورد میداد و اونم میکرد زیرش و مینشست روش انقدر کشیک دادم تا بق بقو خانوم ی تایم کوتاهی بلند شد و رفت و منم پریدم تو بالکن و تند تند گل هامو آب دادم و ی نگا ب جای بق بقوکردم ک اینو دیدم😍😍
فکرکنم بازم تخم کنه
امسالم قید گلدونامو زدم 😊 فدای سر مهمونای نا خوندم