شب ها وقتی دستان کوچکت را در دستانم قرار میدهی و با نوازش مادرانه انگشتانم به خواب میروی،با خودم فکر میکنم...دیگر چه کسی در طول عمرت انقدر عاشقانه و بدون چشم داشت برای آرامشت تلاش میکند... بعد از این روزهای کودکی، دیگر چه کسی توی خواب محو تماشایت میشود و به رویت لبخند میزند تا آسوده بخوابی؟و من چقدر دیر میفهمم عظمت عشق مادرم را. و تو هیچ وقت نمیفهمی! هیچ وقت حجم احساس مرا درک نخواهی کرد! تو دختر نیستی! تو هیچ وقت مادر نمیشوی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
سلام بچه ها من الان رفتم توی ماه سوم بارداری من با خاله هام خیلی رفت و آمد دارم یکی از خاله هام من ۵ روز برد خونشون تا ازم مراقبت کنه ، روز برگشتم خونه مادرم پدرشوهرم و مادرشوهرم اومدن ملاقات برادرم پدر شوهرم گفته من بهم برمیخوره که میرن خونه خاله هاش میمونن ولی خونه ما نمیان
این درصورتیه که اونا اصلا یه زنگ نمیزنن بگن تو خونه مادرت اینا پله زیاد داره بیا خونه ما ، منم انتظار دارم اونا تعارف کنن من دخترشون نیستم هر روز برم اونجا روم نمیشه ۷ ساله عروسی کردم یک مرتبه زنگ نزدن بگن بیایید خونمون