نزدیک سه ماهه عقد کردیم
یه شب حوصلم سر رفته بود و شوهرمم خواب بود که رفتم سراغ گوشیش و چت های قدیمیش رو با خاله هاش و زندایی هاش و... میخوندم، همونجوری که میخوندم دیدم زندایی هاش عکس دختر واسه شوهرم میفرستادن و میگفتن این کیس خوبیه و فلان؛ یه جا خوندم که گفته بود (این دختره خیلی قشنگتر از اونه[منظور از اون منم]) و شوهرمم تایید کرده بود