داداش کوچیکترم جلوی شوهرم بم گفت پاشو گمشو از خونمون بیرون
داداشی ک من براش کم نذاشته بودم همیشه بهترینارو براش میخواستم
خلاصه منو کنار شوهرم سکه ی یه پول کرد و الان شوهرم ارزش قایل نمیشه برام حقم داره😔
گذشت من بخشیدم و باهم خوب شدیم
ی روز ک رفته بودم ب مامانم کمک کنم داداشمم خونه بود گفت باز این اومد😕محل ندادم اصلا ولی قلبم شکست
بعد اومد الکی با پدر مادرم بحث کرد
من قاطی نمیشدم اصلا
ولی وقتی دیدم داره خیلی تند میره گفتم حرف دهنتو بفهم اینا خانوادتن چت شده تو؟مگه چی کم گذاشتن برات؟
بدتر صداشو برام بالا برد و کلی بی احترامی کرد بهم…..
دلم شکست واقعا
برگشتم خونم
الان مامانم زنگ زده میگه داداشت مریض شده چرا زنگ نمیزنی بهش؟
گفتم خب الان چطوره؟گف خوبه خونست
گفتم خب دفه قبل من کوتاه اومدم یبارم اون کوتاه بیاد دیگه
گفت از دست تو و قط کرد
خیلی دلم شکسته تا مدتها افسرده بودم
دلم گرفته بود
اصلا دلم نمیخاد باهاش هم کلام بشم
خیلی سرکش و بی ادب شده
حق باکیه بنظرتون🥺🥺