سی سالمه دختر سربزیری بودم و دنبال شغلم و تلاشم،
یه پسره اومد ول کن نبود هی گفت میخامت عاشقتم،دوسال کوچیکتر،هرچی گفتم نه کوتاه نیومد،
ب قصد ازدواج البته،رابطمون پنج ماه طول کشید،
😭😭😭😭😭😭😭از این حالم بهم میخوره ک بوسیدم دست زد ب بدنم،از خدام شرمندم،از کسی ک قراره آینده باهاش ازدواج کنم شرمندم😞😞😞خاست بیاد خاستگاری بخاطر شکاک بودنش قبول نکردم جدا شدم
تنها حس وحشتناکم بغضم اینه ک دس زد ب بدنم