دیروز کمن نبودم بابام تو جمع باهمسرم دعوا کرده..حق نداری رنگ بزنی..کی خونه مستأجری رو رنگمیزنه..شوهرم بنده خدا میگه قلاب نداشتم برای زنم کاری بکنم.الن ک میتونم میخوام اسایشش فراهم کنم...بابام گفته تو بی بخاری..برش نداری چراهرچی زمت بگه باید بگی چشم..اگررنگبزننی..دیگه دور منو خط بکشید..من بودم کتااینجا رسیدید..من بودم ک شما سرپاشدید حرف منو میخوای. زمین بندازیذ؟شوهرمممیگه حالا ببینم جی میشه بابا..اینو ک گفته بابام..دوباره بددهنی کره..تو ترسویی..بی بخاری فلانی...
حالا ما امروز میخواستیم خونه رنگ کنیم تا شب خشک شده فردا وسیله ببریم...موندم و چکار کنم...