2777
2789


داستان بامداد خمار واقعى نيست ك تصميم گرفته بشه كدوم طرف راست ميگه ولى وقتى نويسنده اى بر اساس يك كتاب ، كتاب ديگه اى رو مينويسه بايد ب تك تك جزئياتش دقت كنه و اگه قراره از زبون اون مرد بنويسه ب نظرم بايد حداقل ب عقل و منطق نزديك تر باشه

نويسنده رمان شب سراب ادعا ميكنه اين اثر رو براى اين نوشته ك محبوبه در بامداد خمار زيادى مظلوم بوده در حالى ك در بامداد خمار محبوبه چندين بار خودش رو مقصر و ذات جلب و حسود و خيلى چيزاى ديگه خطاب كرده و برعكس در شب سراب رحيم مدام خودش رو مظلوم و تو سرى خور و بى كس و تنها خطاب كرده

اتفاقا ب نظر من بامداد خمار منطقى تره و رحيم در واقع ى پسرى بوده ك هرچقدر هم ك قبلا خوب بوده وقتى دختر ى شخصيت بزرگى مثل بصيرالملك باهاش ازدواج كرده و يهو صاحب خونه و مغازه شده خودش رو گم كرده و وقتى محبوبه رو بى پناه ديده و هربار ك ديده از دعوا و كتك ميترسه هرچيزى رو ك خواسته با همينا ب دست آورده

كتاب شب سراب ب نظرم سر تا پا ايراد هست و اينهمه نقد رو بخاطر علاقه اى ك ب بامداد خمار دارم و واقعا كتاب مفيدى ميدونمش بعد از چندين بار خوندن انجام دادم 

متشكر ...!!!@

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

آخ يكي الكل صنعتي يكي اونجا كه دست معصومه رو ميگيره و ميكشه توي مغازه و وقتي محبوبه به روش مياره ميگ ...

 كاش فقط همين بود ، وقتى خونه رو توصيف ميكنه ميگه اتاق مادر رحيم تو حياط بود يعنى بايد براى رفتن ب اتاق مادر رحيم در تالار رو باز ميكرد ، بعد رحيم ادعا ميكنه شب رفته پيش پسرخالش و پسرش در حالى ك محبوبه گفته در تالار رو باز نكرد اصلا 

بعد ميگه محبوبه فكر ميكرد من خيانت ميكنم و الواتى در حالى ك باباى محبوبه ميگه ٧سال داشتم زاغ سياهتو چوب ميزدم و از همه چى خبر داشت بدون اينكه محبوبه بگه ، بعد توقع داشت با اونهمه كثافت كارى باباى محبوبه هواشو داشته باشه ، تو مث آدم زندگى ميكردى كار ميكردى ببينى باباش هواتونو داره يا ن 

يا مثلا تو شب سراب ادعا ميكنه فك ميكرده محبوبه بچه ست و نميدونسته دختر بصيرالملكه در حالى ك بار اول براش پيغام آورد ميگيم چادرشو نشناختى ، صداشم نميشناختى ...؟؟؟

يا مثلا الكل صنعتى زده ب لبش بعد واقعا از مستى خوابش ميبرد پشت در ...؟؟؟😐

بعد ٦ماه برگشته محبوبه اصلا حرفى نزده ك ب قول رحيم بخواد لجشو دربياره و تو سكوت داره گلدوزى ميكنه بعد يكاره ميشينه ب محبوبه ميگه : صيغه شو پس خوندم خيالت راحت شد😐...؟؟؟

مامان رحيمم ك اصن نيازى ب توضيح نداره ، تو شب سراب بعضى جاها انقد كاراى مادر رحيم چرت بود ك خود شب سرابم مونده بود چجورى توجيه كنه ...؟؟؟

و هزار تا توجيه مسخره ديگه ك شب سراب واقعا با قلمش توهين كرده ب خواننده ها ، ب نظرم با اون قلم همون بره واسه دل خودش اشعار ببافه خيلى بهتره تا كتاب چاپ كنه ...!!!@😒✋

فداي دلت ❤️❤️❤️ شب سراب كه انقدر روي مخم بود كلش رو كامل كامل يادمه 😁  حالا خدا كنه حداقل يك ...

اتفاقا من امروز تازه بامداد خمار رو تموم کردم و میخواستم شب سراب رو  شروع کنم گفتم تو نی نی سایت یه سرچ کنم بد نیست که این تاپیک رو دیدم و چند صفحه هم نقد های مختلفش رو خوندم و منصرف شدم  

نخونید بابا شب سراب رو.. به قول یکی از نظرا لذت بامداد خمار رو حرومتون میکنه.. 😡 بعدم خانم پژواک نویسنده کتاب از شعورش امتیاز کتابش رو تقدیم نکرد به بامداد خمار که اگه شعور داشت اصلا اینجوری گند نمیزد به اثر هنری و زحمت یک نفر دیگه واسه اینکه خودش رو معروف کنه و از نردبون یکی دیگه بالا بره، بلکه با شکایت نویسنده بامداد خمار (خانوم فتانه سید جوادی) مجبور شد امتیاز کتاب رو واگذار کنه که به نظر من حتی به خاطر این سرقت ادبی و گند زدن به کتاب یک هنرمند دیگه باید خسارت هم میداد و جلوی چاب های بعدی کتابش گرفته می‌شد..  یکی نیست بگه بابا نون بازوی خودت رو بخور.. چطور یه زن میتونه انقدر بی فرهنگ و ضد زن باشه که هم تو واقعیت همچین ظلمی در حق یک زن نویسنده که واسه اثرش زحمت کشیده بکنه و هم توی کتابش با چرندیات سعی کنه آدمی مثل رحیم و مادر فولاد زره اش رو تطهیر کنه و همه تقصیرها و گردن زن داستان بندازه اون هم با این همه تلاش غیر منطقی و گاف های غیرقابل انکار داستانش!!!!!! نخونید شب سراب رو.. خدا ازت نگذره خانم ناهید پژواک (من با اینکه نویسنده بامداد خمار نیستم تا این حد از دستش عصبانی ام! ببینید بنده خدا نویسنده بامداد خمار چی کشیده و چه حالی داشته که یه نفر با اثر هنری لش که مثل بچه آدم میمونه اینکارو کرده🤦‍♀️ )

 كاش فقط همين بود ، وقتى خونه رو توصيف ميكنه ميگه اتاق مادر رحيم تو حياط بود يعنى بايد براى رفت ...

این سوتی رو هم اضافه کنید که به قول خودش گوشواره رو پس داده به معصومه  ک منصرف شده بوده از فروشش ولی وقتی ک محبوبه سقط کرده بوده و مجبور بودن اون دکتر بالاشهری رو بیارن و پولم نداشتن مادره از روی دلسوزی گوشواره رو میده میگه ببر بفروش زنتو درمون کن😐ینی هر چی خوشی از بامداد خمار بود رو شست و برد

🥹🙏🏻میشه برای مادر شدنم یدونه صلوات بفرستی؟
حتما تا انتها بخونيد من چندين بار جفت كتابهارو هم خوندم و هم چندين بار صوتى شو حتى گوش دادم ولى ...

آفرین خیلی عالی توضیح دادی عزیزم . به قول شما نویسنده کتاب شب سراب اصلا درست بامداد خمار رو نخونده و فقط میخواسته از اون کتاب برای مشهور شدن کتاب خودش استفاده کنه که به نظرم اگر میومد بجای توجیهات احمقانه و مسخره و دفاع از رحیم ، چهره ی زندگی بیخود و داغون و محیط بدی که توش بزرگ شده بود با یه مادر بی فرهنگ و بی سواد نشون میداد و داستان زندگی رحیم رو بعد از رفتن محبوبه و در مورد  نحوه ی مرگش مینوشت طرفدارای زیادی پیدا میکرد  . در ضمن قلمش بسیار ضعیف بود .

تو کتاب بامداد خمار از صبح روزی که الماس میخواست بمیره و تا اخر کتاب بعض و گریه و اندوه عمیقی به آدم دست میداد طوری که من کتاب رو میبستم قشنگ نیم ساعت به حال زار محبوبه و مردن بچه ش و نازاییش گریه میکردم ولی تو کتاب شب سراب اینقدر قلم ضعیف بود و سطحی توضیح داده بود آدم خنده ش میگیره این کتاب مسخره رو با بامداد خمار مقایسه کنه . 

فقط میتونم بگم متاسفم برا نویسنده ش که اینقدر خودشو مسخره کرد!!!

مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند ! انسان باش تا جاودانه زندگی کنی 
آفرین خیلی عالی توضیح دادی عزیزم . به قول شما نویسنده کتاب شب سراب اصلا درست بامداد خمار رو نخونده و ...

چ جالب ولی منک اول کتاب شب سراب و خوندم بعد بامداد خمار و حق و ب رحیم دادم و خیلی ام اشک ریختم از این ک موقع زایمان ی مرد میاد بالا سرش 


کلااااااا هر کدوم از کتاب و اول بخونی ذهنیتت میره رو همون !

و در ضمن آقا وقتی تو پولداری و میدونی ک پولداری چرا سیخ میزنی ب ی پسر هیچی ندار 

اصلا دوتا کتاب کاملا مزخرف هست نه شب سراب نه بامداد خمار هر دو ب یک اندازه دچار خطا و مشکل ان اصلا از هر زاویه ای ببینی هم محبوبه مقصرع هم رحیم 

ب قول قدیمیام زن و شوهر دعوا کنن ابلحان باور کنن

مععععععلومه که وقتی ی اتفاقی بیفتع هر دو طرف ب نفع خودشون داستانو بازگو میکنن


اسی یه سوال شما که اخر کتاب شب سراب رو خوندی میشه به سوالام جواب بدی؟

آخرش رحیم چی میشه؟ ازدواج میکنه؟

محبوبه چی؟ ازدواج میکنه با منصور؟ منصور میمیره؟

برای سلامتی و عاقبت بخیری خودت یه صلوات بفرست♡⁠ روحت شاد مادربزرگ مهربونم🖤 اگه امضامو خوندین بگین بهم خوشحال میشم🦋

داستان بامداد خمار واقعى نيست ك تصميم گرفته بشه كدوم طرف راست ميگه ولى وقتى نويسنده اى بر اساس يك كت ...

عزیزم من بامداد خمارو خونده بودم شب سرابم الان تا یه جایی خوندم دیگه اعصابم نکشید ولی خیلی جاهای شب سراب منو یاد خانواده شوهرم انداخت اونا دقیقا همینطوری کاراشونو توجیه میکنن جایی که محبوبه بچه به دنیا اورده بود و اتفاقای بعد سر بچش یاد خودم افتادم در خانواده شوهر همینن فک میکنن فقط خودشون بلدن بچه داری و مادری کنن و عروس هیچی بلد نیست و همینطوری با خنده تیکه هاشونو میندازن بعدم میگن ما شوخی کردیم ولی در واقع اینها برای عروس زهره و همینا اونو از خانواده شوهر دور و دورتر میکنه ولی انگار متوجه حرکاتشون نیستن یا خودشونو به اون راه میزنن بیشتر کاراشونم فک میکنم از سر حسادته یا از خودشون هی تعریف میکنن ما الیم و بلیم و فک میکنن خیلی انسانهای پاکی هستن کلا و اصلا آزار ندارن در صورتیکه از سر حسادت زهرشونو میریزن و کارهایی دارن من سر بچم شیر نداشتم خیلی کم مادرشوهرم به من میگفت من سر بچه هام شیرم همینجوری از سینم میریخت خم که میشدم و خودشم فک میکنه چیز خاصی نگفته و خیلی چیزای دیگه یبار گفت به پسرم شیر بابات حلالت بعد وقتی من گله کردم جای عذرخواهی گفت من شوخی کردم از این شوخیا با ما هم میکردن 🙄 پس اینها میتونه حقیقت داشته باشه انسان کارای بدشو توجیه میکنه عزیزم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792