كاش فقط همين بود ، وقتى خونه رو توصيف ميكنه ميگه اتاق مادر رحيم تو حياط بود يعنى بايد براى رفتن ب اتاق مادر رحيم در تالار رو باز ميكرد ، بعد رحيم ادعا ميكنه شب رفته پيش پسرخالش و پسرش در حالى ك محبوبه گفته در تالار رو باز نكرد اصلا
بعد ميگه محبوبه فكر ميكرد من خيانت ميكنم و الواتى در حالى ك باباى محبوبه ميگه ٧سال داشتم زاغ سياهتو چوب ميزدم و از همه چى خبر داشت بدون اينكه محبوبه بگه ، بعد توقع داشت با اونهمه كثافت كارى باباى محبوبه هواشو داشته باشه ، تو مث آدم زندگى ميكردى كار ميكردى ببينى باباش هواتونو داره يا ن
يا مثلا تو شب سراب ادعا ميكنه فك ميكرده محبوبه بچه ست و نميدونسته دختر بصيرالملكه در حالى ك بار اول براش پيغام آورد ميگيم چادرشو نشناختى ، صداشم نميشناختى ...؟؟؟
يا مثلا الكل صنعتى زده ب لبش بعد واقعا از مستى خوابش ميبرد پشت در ...؟؟؟😐
بعد ٦ماه برگشته محبوبه اصلا حرفى نزده ك ب قول رحيم بخواد لجشو دربياره و تو سكوت داره گلدوزى ميكنه بعد يكاره ميشينه ب محبوبه ميگه : صيغه شو پس خوندم خيالت راحت شد😐...؟؟؟
مامان رحيمم ك اصن نيازى ب توضيح نداره ، تو شب سراب بعضى جاها انقد كاراى مادر رحيم چرت بود ك خود شب سرابم مونده بود چجورى توجيه كنه ...؟؟؟
و هزار تا توجيه مسخره ديگه ك شب سراب واقعا با قلمش توهين كرده ب خواننده ها ، ب نظرم با اون قلم همون بره واسه دل خودش اشعار ببافه خيلى بهتره تا كتاب چاپ كنه ...!!!@😒✋