2777
2789

شوهرم با بامداد خمار گولم زد  اولين كادوي كه بهم داد أين كتاب بود تازه از زير چاپ در اومده بود فكر كنم با يه نوار كاست و يه شاخه گل سرخ روز دانشجو بهم كادو داد و مخمو زد


  

من نميدانستم معني هرگز را… تو چرا باز نگشتي ديگر؟   

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بچه ها منم کتاب شب سرابو خوندم اولش تویه صفحه نویسنده شب سراب ک حالا اسمش یادم نیس نوشته تمام حقوق مادی این اثر تقدیم میشه ب نویسنده بامداد خمار

صفحه ی بعدشم نویسنده ی بامداد خمار نوشته ک تموم اون حقوق مادی هدیه میشه ب یه خیریه ای چیزی بود حالا دقیق یادم نیست

برای همین فکر نکنم سرقت ادبی باشه

دلیل نوشتن این کتابم نویسندش گفته بود چون محبوبه تنها ب قاضی رفته ، شما روی چ حسابی میگین سرقت ادبی بوده یا بخاطر قشر کارگر و..

و اینکه منم وقتی دبیرستان میرفتم فکر کنم بود ک خوندم جفت کتاباشو، تاحالا فکر نکردم شب سراب جلد دوم بامداد خماره ،قشنگ اولش توضیح داده بود ک این از زبون رحیمه اون از زبون محبوبه بوده

هر جوری میخواست کار رحیم رو توجیح کنه کارهای ننه رحیم قابل توجیح نبود😂

زن بودن‌ خیلی‌ قشنگه‌! چیزیه‌ که‌ یه‌ شجاعت تموم‌ نشدنی‌ می‌خواد! یه‌ جنگ که‌ پایان‌ نداره‌! خیلی‌ باید بجنگی‌ تابتونی‌ بگی‌ وقتی‌ حوا سیب ممنوعه‌ رو چید گناه به‌ وجود نیومد، اون‌ روز یه‌ قدرت باشکوه‌ متولد شد  که‌ بهش نافرمانی‌ می‌گن‌!

افسانه شيدايي رو خوندم قشنگ بود از ديشب در حال خوندنش بودم جذاب بود يجورايي دلم برا مريم سوخت خودم هم يخورده گيج شدم

من نميدانستم معني هرگز را… تو چرا باز نگشتي ديگر؟   

حتما تا انتها بخونيد


من چندين بار جفت كتابهارو هم خوندم و هم چندين بار صوتى شو حتى گوش دادم ولى فك كنم نويسنده رمان شب سراب ، بامداد خمار رو درست نخونده چون از نظر من مظلوم نمايى رحيم واقعا بزرگ نمايى اشتباهى بود 

١) هنگامى ك در بامداد خمار خونه رو تشريح ميكرد اتاقى ك ب مادر رحيم اختصاص داده بودن در بيرون از خونه اصلى و گوشه حياط بوده و براى رفتن ب اونجا بايد در تالار رو باز و بسته ميكردن و شبى ك كوكب اونجا بود ، برادر و پدرش در اتاق مادر رحيم خوابيدن و محبوبه در بامداد خمار چندين بار ذكر ميكنه ك صداى باز و بسته شدن در تالارى ك قطعا بى صدا باز نميشده رو نشنيده ولى در شب سراب رحيم ادعا ميكنه پيش برادر كوكب رفته 

٢) مادر رحيم ى جاى داستان بامداد خمار ميگه اخلاق رحيم ب پدرش رفته ك دست بلند كرده و جوشيه در حالى ك در شب سراب رحيم از خانواده خوش و خرمى ك دعوايى توش نبوده ح ميزنن

٣) در شب سراب رحيم ميگه منتظر بودم بگه كتكم زدى منم بگم توام مادر منو زدى ، خنده داره ، اولا ك رحيم چندين بار رو محبوبه دست بلند كرد و آخرين بار ك بدتر از دفعه هاى قبل بود ب دليل اينكه خونه اى ك مال خودش بوده رو نميخواسته ب نام رحيم بكنه و ب نظرم بهانه هاى رحيم براى گرو گذاشتن و نياوردن محضردار ب خونه خيلى مسخره و تصنعى بوده ، دوما محبوبه هميشه ب مادر رحيم احترام ميذاشته ، دقيقا برعكس مادر رحيم و كاملا طبيعيه ك بعد ٦ سال زجر كشيدن اينكار ازش سر بزنه 

٤) رحيم ادعا ميكنه با معصومه رابطه اى نداشته و اونروز ك معصومه اومده دم دكان شانسى محبوبه هم دم دكان بوده ولى در بامداد خمار حتى پدر محبوبه بدون اينكه محبوبه حرفى زده باشه هم باز معصومه رو ميشناسه ك خود محبوبه هم تعجب ميكنه ، پس معلومه اين آشنايى بيشتر از اين حرفا بوده

٥) در بامداد خمار رحيم اولين بار خودش ادعا ميكنه قراره ب نظام بره ولى بعدا زيرش ميزنه ولى در شب سراب جورى صحبت ميكنه ك انگار محبوبه وادارش كرده 

٦) در بامداد خمار محبوبه ذكر ميكنه ك مادرش و رحيم انواع فحاشى هارو ميكنن در حالى ك در شب سراب رحيم ادعا ميكنه مادرش خيلى زحمت كش و مهربون و خوش برخورد تر از محبوبه ست ، هيچ آدم خوش برخوردى فحاشى نميكنه چ ب شوخى و چ ب جدى

٧) در شب سراب رحيم خيلى جاها ادعا ميكنه سر لج و لجبازى گردن ميگرفته خيلى چيزارو چون محبوبه با حرفاش وادارش ميكرده مقابله ب مثل كنه(ك البته اين حرف هم احمقانه ست قطعا در دنياى واقعى طرف سعى ميكنه يكبارم ك شده بى گناهيش رو ثابت كنه و اگه طرف نفهميد ب قول معروف ميگه اصن كردم خوب كردم ولى هربار محبوبه هر حرفى زده رحيم همون لحظه گردن گرفته و اين خيلى مسخره ست) ولى وقتى بعد چند ماه ك مثلا رفته پيش كوكب برميگرده دعوايى از طرف محبوبه دريافت نميكنه و جز سكوت محبوبه چيزى نيست پس لزومى نداشته جمله (صيغه شو پس خوندم خيالت راحت شد) رو بكار ببره و گفتن اينكه از روى لجبازى يا هرچيزى بوده ديگه بيش از حد دور از ذهن و منطق و احساسه و هيچ مردى اين حماقت رو نميكنه

٨) در بامداد خمار محبوبه موقعى ك جوونى خودش رو توصيف ميكنه با قد بلند توصيف ميكنه در حالى ك رحيم در شب سراب ادعا ميكنه فك ميكرده اون بچه ست 

٩) در شب سراب محبوبه توصيف ميكنه ك هميشه با چادرى ك روبند دست دوزيش معلوم بوده رفته پيش رحيم و بار اول هم رحيم با همون چادر شناخته و بعد اون هم با پيغامى ك داده فهميده اون دختر بصيرالملكه چون از چادرش اونو ميشناخته ولى در شب سراب ادعا ميكنه ك اصلا نميدونسته اين دختر و اون دختر ى نفرن ( ك حتى اگه ب اين قضيه ك مردا ب اين چيزا توجه نميكنن هم اشاره كنيم ك بازم تو اون محله همه دخترا مثل هم چادر سر ميكردن و فقط محبوبه دختر پولدار اون محله بوده و چادر قيمتى سرش بوده ، ديگه احمقانه ست ك بگيم صداى محبوبه رو هم ك بار اول براش پيغام آورده رو تشخيص نداده) 

١٠) در شب سراب رحيم ادعا ميكنه از گل انداختن محبوبه تعجب كرده و اون رو بچه دونسته و تا قبل ديدن چهره محبوبه تو اين فازا نبوده اما قبل اينكه محبوبه چهره خودش رو نشون بده اون گل رو ب رحيم داد و رحيم ميگه (محبوبه شب ، از آسمون افتاد تو دامن من) اين جمله ب جز جمله ب قول معروف مخ زدن معنى ديگه اى نداره و هر تعبيرى براش مسخره ست

١١) در شب سراب مدام رحيم ادعا ميكنه اگه پدرش اونارو ول نميكرد زندگيشون بهتر بود در حالى ك در بامداد خمار وقتى قراره طلاق بگيرن پدرش ميگه ك تمام اين سالها زاغ سياه رحيم رو چوب ميزده و قطعا اگر رحيم در اين سالها عياشى نميكرده پدر ميفهميده ك واقعا مرد زندگيه ولى متاسفانه از تمام عياشى هاش باخبر بوده

١٢) در بامداد خمار محبوبه چندين بار از تلاشش براى تربيت درست بچه ميگه و اينكه حتى وقتى ميخواسته ب خونه همسايه بره اون ميگفته نميخواد بره خودم نگهش ميدارم ولى مادرش و رحيم اجازه رفتن ميدادن و كارى از دست محبوبه برنمى اومده اما در شب سراب ادعا ميكنه محبوبه اصلا ب بچه توجه نداشته و بچه دارى بلد نبوده

 

و خيلى ايراداى ديگه ك اگه چندين بار اين دو كتاب رو بخونيد متوجهش ميشيد ...!!!@

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792