حتما تا انتها بخونيد
من چندين بار جفت كتابهارو هم خوندم و هم چندين بار صوتى شو حتى گوش دادم ولى فك كنم نويسنده رمان شب سراب ، بامداد خمار رو درست نخونده چون از نظر من مظلوم نمايى رحيم واقعا بزرگ نمايى اشتباهى بود
١) هنگامى ك در بامداد خمار خونه رو تشريح ميكرد اتاقى ك ب مادر رحيم اختصاص داده بودن در بيرون از خونه اصلى و گوشه حياط بوده و براى رفتن ب اونجا بايد در تالار رو باز و بسته ميكردن و شبى ك كوكب اونجا بود ، برادر و پدرش در اتاق مادر رحيم خوابيدن و محبوبه در بامداد خمار چندين بار ذكر ميكنه ك صداى باز و بسته شدن در تالارى ك قطعا بى صدا باز نميشده رو نشنيده ولى در شب سراب رحيم ادعا ميكنه پيش برادر كوكب رفته
٢) مادر رحيم ى جاى داستان بامداد خمار ميگه اخلاق رحيم ب پدرش رفته ك دست بلند كرده و جوشيه در حالى ك در شب سراب رحيم از خانواده خوش و خرمى ك دعوايى توش نبوده ح ميزنن
٣) در شب سراب رحيم ميگه منتظر بودم بگه كتكم زدى منم بگم توام مادر منو زدى ، خنده داره ، اولا ك رحيم چندين بار رو محبوبه دست بلند كرد و آخرين بار ك بدتر از دفعه هاى قبل بود ب دليل اينكه خونه اى ك مال خودش بوده رو نميخواسته ب نام رحيم بكنه و ب نظرم بهانه هاى رحيم براى گرو گذاشتن و نياوردن محضردار ب خونه خيلى مسخره و تصنعى بوده ، دوما محبوبه هميشه ب مادر رحيم احترام ميذاشته ، دقيقا برعكس مادر رحيم و كاملا طبيعيه ك بعد ٦ سال زجر كشيدن اينكار ازش سر بزنه
٤) رحيم ادعا ميكنه با معصومه رابطه اى نداشته و اونروز ك معصومه اومده دم دكان شانسى محبوبه هم دم دكان بوده ولى در بامداد خمار حتى پدر محبوبه بدون اينكه محبوبه حرفى زده باشه هم باز معصومه رو ميشناسه ك خود محبوبه هم تعجب ميكنه ، پس معلومه اين آشنايى بيشتر از اين حرفا بوده
٥) در بامداد خمار رحيم اولين بار خودش ادعا ميكنه قراره ب نظام بره ولى بعدا زيرش ميزنه ولى در شب سراب جورى صحبت ميكنه ك انگار محبوبه وادارش كرده
٦) در بامداد خمار محبوبه ذكر ميكنه ك مادرش و رحيم انواع فحاشى هارو ميكنن در حالى ك در شب سراب رحيم ادعا ميكنه مادرش خيلى زحمت كش و مهربون و خوش برخورد تر از محبوبه ست ، هيچ آدم خوش برخوردى فحاشى نميكنه چ ب شوخى و چ ب جدى
٧) در شب سراب رحيم خيلى جاها ادعا ميكنه سر لج و لجبازى گردن ميگرفته خيلى چيزارو چون محبوبه با حرفاش وادارش ميكرده مقابله ب مثل كنه(ك البته اين حرف هم احمقانه ست قطعا در دنياى واقعى طرف سعى ميكنه يكبارم ك شده بى گناهيش رو ثابت كنه و اگه طرف نفهميد ب قول معروف ميگه اصن كردم خوب كردم ولى هربار محبوبه هر حرفى زده رحيم همون لحظه گردن گرفته و اين خيلى مسخره ست) ولى وقتى بعد چند ماه ك مثلا رفته پيش كوكب برميگرده دعوايى از طرف محبوبه دريافت نميكنه و جز سكوت محبوبه چيزى نيست پس لزومى نداشته جمله (صيغه شو پس خوندم خيالت راحت شد) رو بكار ببره و گفتن اينكه از روى لجبازى يا هرچيزى بوده ديگه بيش از حد دور از ذهن و منطق و احساسه و هيچ مردى اين حماقت رو نميكنه
٨) در بامداد خمار محبوبه موقعى ك جوونى خودش رو توصيف ميكنه با قد بلند توصيف ميكنه در حالى ك رحيم در شب سراب ادعا ميكنه فك ميكرده اون بچه ست
٩) در شب سراب محبوبه توصيف ميكنه ك هميشه با چادرى ك روبند دست دوزيش معلوم بوده رفته پيش رحيم و بار اول هم رحيم با همون چادر شناخته و بعد اون هم با پيغامى ك داده فهميده اون دختر بصيرالملكه چون از چادرش اونو ميشناخته ولى در شب سراب ادعا ميكنه ك اصلا نميدونسته اين دختر و اون دختر ى نفرن ( ك حتى اگه ب اين قضيه ك مردا ب اين چيزا توجه نميكنن هم اشاره كنيم ك بازم تو اون محله همه دخترا مثل هم چادر سر ميكردن و فقط محبوبه دختر پولدار اون محله بوده و چادر قيمتى سرش بوده ، ديگه احمقانه ست ك بگيم صداى محبوبه رو هم ك بار اول براش پيغام آورده رو تشخيص نداده)
١٠) در شب سراب رحيم ادعا ميكنه از گل انداختن محبوبه تعجب كرده و اون رو بچه دونسته و تا قبل ديدن چهره محبوبه تو اين فازا نبوده اما قبل اينكه محبوبه چهره خودش رو نشون بده اون گل رو ب رحيم داد و رحيم ميگه (محبوبه شب ، از آسمون افتاد تو دامن من) اين جمله ب جز جمله ب قول معروف مخ زدن معنى ديگه اى نداره و هر تعبيرى براش مسخره ست
١١) در شب سراب مدام رحيم ادعا ميكنه اگه پدرش اونارو ول نميكرد زندگيشون بهتر بود در حالى ك در بامداد خمار وقتى قراره طلاق بگيرن پدرش ميگه ك تمام اين سالها زاغ سياه رحيم رو چوب ميزده و قطعا اگر رحيم در اين سالها عياشى نميكرده پدر ميفهميده ك واقعا مرد زندگيه ولى متاسفانه از تمام عياشى هاش باخبر بوده
١٢) در بامداد خمار محبوبه چندين بار از تلاشش براى تربيت درست بچه ميگه و اينكه حتى وقتى ميخواسته ب خونه همسايه بره اون ميگفته نميخواد بره خودم نگهش ميدارم ولى مادرش و رحيم اجازه رفتن ميدادن و كارى از دست محبوبه برنمى اومده اما در شب سراب ادعا ميكنه محبوبه اصلا ب بچه توجه نداشته و بچه دارى بلد نبوده
و خيلى ايراداى ديگه ك اگه چندين بار اين دو كتاب رو بخونيد متوجهش ميشيد ...!!!@