درد منو داری...
درمان پذیر نیست
من بگم برات از مهمونا
خانواده شوهر از پدر و مادر برادرها که خیلی زیادن و بچه هاشون و خانواده جاری ها که شامل پدر مادر و داداش و خانواده هاشون...عمه ها و عروس ها پسرها که چهارتا عمه با چندتا عروس و داما و نوه ها که کلی می شن...خاله ها و دخترخاله ها و بچه وشوهراشون و حتی دوست خانوادگیشون...
دایی ها که خودشون یه ملتن...۸تا دایی و ایل و طایفه ...
از همه خنده دارتر مادرخانم پسرعمه شوهرم...
می یان ...چندروز می مونن حتی یک هفته تادوهفته هرسال دوبار یابیشتر...
کل پس اندازمون می ره....
کلا زندگی برام نذاشتم...
باشوهرم کلی دعوام شد اما جاری ها می دونن پیشتر می یان بخصوص یکیشون که خیلی گاوه ه ...
دیگه بریدم اگر بچه نداشتم تحمل نمی کردم...
اینم بگم ما نمی ریم نه وقتشو داریم نه روشو...
کلا زندگیمو به گه می کشن آسایش برام نمی مونه واقعا چاره ای ندارم...همه روش هارو امتحان کردم اما اما نتیجه نداد...
کاش از ایران می رفتیم ...شاید فرجی می شددد هرچند محالههه
😭😭😭😭😭😭😭