2777
2789
عنوان

خونه من شده تفریگاه خانواده شوهر

| مشاهده متن کامل بحث + 150148 بازدید | 896 پست

هر وقت اومدن با شوخی و خنده بگو هر اومدی یه رفتی داره دیگه
شما میایین قدمتون رو چشم اما ما هیچ وقت نمیاییم.. یعنی می خوایم بیاییم اما نیستین... دیگه اینجوری اجازه بدین رفت و آمدا کلا قطع شه نه اینکه یه طرفه باشه
اعتماد به نفس داشته باش و محکم باش و یه کمم شوخی رو چاشنی حرفات کن

بخدا چند بار زنگ‌زدم خونه نبودن و گفتن فعلا نیستیم مقصر شوهرمه که زیادی رو میده

بگو خودتون یه تاریخی رو بگید ما بیایم خونتون 

ما هم باید به شما احترام بذاریم 



بالاخره از قدیم گفتن رفت و آمد 

نه اینکه فقط بری خونه مردم بخوری و برگردی و هیچ دعوت نکنی 


اگه جواب ندارد محکم جلو شوهر بایست و بگو احترام دوطرفه است 

اگه بهم احترام نمی‌ذارن و تو باعث این کار میشی پس من میرم بیرون از خونه تو خودت از مهمونا پذیرایی کن 


بالاخره باید تلاش کنی تا نتیجه بگیری


الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بیین خانواده شوهر منم همیننالان کنترل کردم چند تا راه حل بهت میدم چون رو آدمهای مختلف یه حرکت جواب ن ...

منم همین مشکلو داشتم، شاغل بودم و اونا هر هفته وسط هفته میومدن خونم، سنشون  دو برابر سن من بود و اصلا با اونا بهم خوش نمیگذشت و باهاشون رودربایستی داشتم، 

خونه من شام میومدن ولی دورهمیاشون رو ناهار وسط هفته میذاشتن ک من سر کار بودم و الکی ساعت ۱۲ به من زنگ میزدن که ما دورهمیم شماهم ناهار بیا! حالا من ساعت ۴ عصر تازه میرسیدم خونه.

خیلی کلک بودن و با سیاست رفتار میکردن بلد بودن چکار کنن که من طلبکار نباشم و خودشونم دائم پاشون تو خونه من باشه.

از طرفی من هیچوقت دوست نداشتم بدون دعوت جایی برم فقط کلا دوبار گفتم میام خونتون که اصلا حس خوبی نداشتم وقتی خودم گفتم میام و دیگه تکرار نکردم.

اعتقاد هم نداشتم برای مهمون قیافه بگیرم و برم تو اتاق چون تو وجودم نبود این کارا

آخر ریشه یابی کردم دیدم همه این مشکلات فقط با شوهر خودم حل میشه، همسر منه ک به اونا وابسته است، هر روز باهم تلفنی  صحبت میکنن میگن دلم براتون تنگ شده و همسرم میگه امشب شام بیاین خونمون، همسر منه ک وقتی اونا هر روز زنگ میزنن و‌حال بچمو میپرسن انقدر از بامزگی های بچمون تعریف میکنه ک اونا میگن میخوایم بیاییم بچه رو ببینیم و همیشه برای شام میان نه یه عصرونه.

با هزار بدبختی ، با صحبت های مکرر و روانشناسانه، با آرامش، گاهی با دلخوری و‌گله و بیان انتظاراتم، گاهی با دعوا و جاروجنجال ارتباطش رو باهاشون کم کردم و در آخر اتمام حجت کردم اگر آرامش من و زندگیت برات مهمه حق نداری شام و ناهار بگی بیان خونمون، هروقتم خواستن بچه رو ببینن عصر بیان ببینن و شب برن، یا تو‌بچه رو ببر خونشون ببینن. حتی یه وقتایی ب بهانه دیدن بچه که میومدن از قصد شب دیروقت میرفتن ولی من بساط شام رو نمیاوردم تا بالاخره فهمیدن دوران مفتخوری تمام شده و کلا  دیدن دیگه از سفره های رنگارنگ خبری نیست شرشون رو کم کردن

راه سخت و طولانیی بود ولی خب تا تهش رفتم چون ایراد از همسر خودم بود باید سرمنشا رو درست میکردم و اگر همسرم درست نمیشد تلاشم بیهوده بود.

بیین خانواده شوهر منم همیننالان کنترل کردم چند تا راه حل بهت میدم چون رو آدمهای مختلف یه حرکت جواب ن ...

منم همین مشکلو داشتم، شاغل بودم و اونا هر هفته وسط هفته میومدن خونم، سنشون  دو برابر سن من بود و اصلا با اونا بهم خوش نمیگذشت و باهاشون رودربایستی داشتم، 

خونه من شام میومدن ولی دورهمیاشون رو ناهار وسط هفته میذاشتن ک من سر کار بودم و الکی ساعت ۱۲ به من زنگ میزدن که ما دورهمیم شماهم ناهار بیا! حالا من ساعت ۴ عصر تازه میرسیدم خونه.

خیلی کلک بودن و با سیاست رفتار میکردن بلد بودن چکار کنن که من طلبکار نباشم و خودشونم دائم پاشون تو خونه من باشه.

از طرفی من هیچوقت دوست نداشتم بدون دعوت جایی برم فقط کلا دوبار گفتم میام خونتون که اصلا حس خوبی نداشتم وقتی خودم گفتم میام و دیگه تکرار نکردم.

اعتقاد هم نداشتم برای مهمون قیافه بگیرم و برم تو اتاق چون تو وجودم نبود این کارا

آخر ریشه یابی کردم دیدم همه این مشکلات فقط با شوهر خودم حل میشه، همسر منه ک به اونا وابسته است، هر روز باهم تلفنی  صحبت میکنن میگن دلم براتون تنگ شده و همسرم میگه امشب شام بیاین خونمون، همسر منه ک وقتی اونا هر روز زنگ میزنن و‌حال بچمو میپرسن انقدر از بامزگی های بچمون تعریف میکنه ک اونا میگن میخوایم بیاییم بچه رو ببینیم و همیشه برای شام میان نه یه عصرونه.

با هزار بدبختی ، با صحبت های مکرر و روانشناسانه، با آرامش، گاهی با دلخوری و‌گله و بیان انتظاراتم، گاهی با دعوا و جاروجنجال ارتباطش رو باهاشون کم کردم و در آخر اتمام حجت کردم اگر آرامش من و زندگیت برات مهمه حق نداری شام و ناهار بگی بیان خونمون، هروقتم خواستن بچه رو ببینن عصر بیان ببینن و شب برن، یا تو‌بچه رو ببر خونشون ببینن. حتی یه وقتایی ب بهانه دیدن بچه که میومدن از قصد شب دیروقت میرفتن ولی من بساط شام رو نمیاوردم تا بالاخره فهمیدن دوران مفتخوری تمام شده و کلا  دیدن دیگه از سفره های رنگارنگ خبری نیست شرشون رو کم کردن

راه سخت و طولانیی بود ولی خب تا تهش رفتم چون ایراد از همسر خودم بود باید سرمنشا رو درست میکردم و اگر همسرم درست نمیشد تلاشم بیهوده بود.

من خواهرشوهرم اینا بهمون نزدیکه خونشون اینم آدمیه که حچصلش سر میره تنهایی

یه مدت اومد خونم بهش رو داده بودم اینم دیگه حدشو نگه نداشت 

تلفن میکرد دستم بند بود نمیتونستم بردارم یهو میدیدم دم در هست که واای نگران شدم برنداشتی

بهانه میکرد میومد نه زنگی نه چیزی یهو میدیدی پشت دره 

چند بار اوخد زیاد بهش رو ندادم یکم سرسنگین رفتار کردم و خودمم نرفتم خونش دیگه دست از سرم برداشت 

تو هم از این به بعد اومدن خونت بگو باردارم دکترم استراحت داده ببخشید و یکم سرسنگین رفتار کن 

دیگه نمیان خودتم اصلا نرو 

یوقتایی هم غذا نپز بگو ببخشید نمیدونستم میاین چندباری املت بپزی بذارس جلوشون حساب کار دستشون میاد 

بعضی آدما یا پخمه گیر میارن سوار میشن یا حد رو نمیتونن نگه دارن باید بشونی سرجاشون

ماهم دیواربه دیواریم مادرشوهرم یه مدت هرروز ساعت خاصی میومد و فقط مینشست ووقتمو میگرفت دیگه حتی نمیت ...

گناه داره خودمونم عروس داماد دارمیشیم 

من همونم که تو تاپیک بغلی ازش حرف میزنن😆

عزیزم مریضی بدتره یا باردار بودن!!!؟؟؟ شوهرم میدونه که من چقد اذیتم دلش نمیاد دل اونا رو بشکنه


عزیزم نگم برات 


من 8 ماهه دوقلو حاملم خانواده شوهرم  5 نفرن ولی  توو این 8 ماه بارداریم   تا حالا 6 بار اومدن  دست به هيچی هم نمیزنن من دوقلو حاملم بخدا توو دستشویی نمیتونم بشینم باید هعی جلو اینا خم و راست شم و پذیرایی کنم .  بدبختی از یه شهر دیگه هم میان که کمه کم قشنگ یه هفته رو میمونن   . دم به دقیقه زنگ میزنن ما میاییم شوهرمم میگه بیایین   بدبختی شوهرم اصلا درکم نمیکنه   اصلا درکم نمیکنه 😭💔💔💔💔💔💔💔💔💔 بردارشوهر و جاریم  تازه رفتن  باز مادرشوهرم اینا زنگ زدن ما میاییم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

🔴یه قرص خوب برا چاق شدن بگید🔴خیلی لاغرم 😭😭😭   جمله ی چرا انقدر زود ازدواج کردی؟ به اندازه ی جمله ی چرا ازدواج نمیکنی؟ زشته! جمله ی سومین بچه رو میخواستی چیکار؟ به اندازه ی سوال چرا بچه دار نمیشی ناراحت کننده اس! به اسم روشنفکری در زندگی دیگران دخالت نکنید🙏 . اگه جوابت ندادم یعنی جواب ابلهان خاموشیت سکوت منو به حساب زرنگی خودت نذار اینجا یه سایت عمومیه اگه توو دنیای واقعی ببینمت جررررت میدم*.                               🛑🛑🛑 قرص گین آپ و ضرراتش   :  خب راستش من خیلی لاغرم وزن 40و قد 160 دم عروسیم خیلی دلم میخواست تپل شم یا حداقل صورتم یکم گونه داشته باشه رفتم گین آپ گرفتم خوردم کم کم تپل شدم و خیلی خوشگل شدم میخواستم فقط یه ماه بخورم که یه ماه خوردم و عروسیم یه ماه عقب افتاد و دوباره مجبور شدم ادامه بدم و دوباره عروسیم عقب افتاد و خلاصه سه ماه خوردم توو این سه ماه اشتهام خیلی زیاد شد و9 کیلویی چاق شدم و خیلی خیلی خوشگل شدم دوسه هفته قبل عروسیم یهو تمام بدنم مخصوصا صورتم پر جوش شد یه جوشا خیلی وحشتناک که هرچی محلول و اینا میزدم و قرص مصرف کردم گم نشدن خیلی خیلی عوارض بدی روم داشت یه عروس بودم با صورت پره جوش پریودام هر دو هفته یه بار شدن با خونریزی زیاد قرص ول کردم کل وزنم برگشت تمام بدنم پره ترک پوستی شد معده دردا شدیدی میگرفتم حس میکردم شکمم پره باده نفخ بدی گرفتم پا درد شدم خلاصه که همه این مریضی ها تا یه سال درگیر بودم تو رو خدا به هر قیمتی نخواه چاق شی اونم با قرص باور کن تمام قرص چاق ها هورمونی هستند با دستکاری کردن هورمون ها یه چاقی کاذب به آدم میدن و آدم پوکی استخوان میگیره که بدترین بیماری هاست اون موقع یکی از. آشناهام میگفت نخور من خوردم پوکی استخوان گرفتم استخون لگنم سیاه شده تا چندماه راه نمیتونستم برم با خودم گفتم من لاغرم دیگه آب از سرم گذشته بذار هر اتفاقی نیوفتاده بیوفته با اینکه خیلی لاغرم دیگه تن به قرص چاقی نمیدم به توبه کردن افتادم  🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑

خداتم‌ شکرکن

کاش منم پولداربودم راحت هرماه ۳۰تفرمهمونی میدادم

نهایت ماهی دوبارم که مهمونی بودکارگرمیگرفتم

خونه برادرشونه میان ومیرن وحتماازغذاومهمونداریت لذت میبرن

نیمه پرلیوان روببین

عزیزم نگم برات من 8 ماهه دوقلو حاملم خانواده شوهرم 5 نفرن ولی توو این 8 ماه بارداریم تا حالا 6 ب ...

تا اومدن همش اه و ناله کن وای کمرم وای دلم یاخدا دوقلو چقد سخته ... بگو بیزحمت شما شام درست کنین یا میخاین زحمت نکشبن بگم همسرم ازبیرون خرید کنه یعنی هربار بیان خودشون غذا بپزن ظرفارو بشورن اینجوری از زحمتای خودتم کم میشه ..

گناه داره خودمونم عروس داماد دارمیشیم

من کار ایشون و تایید نمی کنم. اما مادرشوهرشم خودش باید حرمت خودشو نگه داره. انقدر تند تند نیاد که از ارزش بیفته، عروس در و به روش باز نکنه.

مادرشوهر من تا دعوتش نکنم نمیاد. بخاطر همینم وقتی دعوتش می کنم، کلی تدارک میبینم و کلی تحویلش میگیرم. چون میگم مهمون هرروز و هرساعتم نیست که...

برای خانه کوچک همسایه ات، چراغ آرزو کن💡بی شک حوالی خانه ات روشنتر خواهد شد🌟

وقتی شوهرت زنگ زد یا پیام ک اونا دارن میان خونت.. همون لحظه بهش بگو من بیرونم وکارم دو سه ساعت طول میکشه یا تو ترافیک. گیر کردم نمیرسم.. الانکه بارداری پای اینارو از خونت قطع کن. فردا بچت ب دنیا بیاد اینا دیگ باچمدون میانا.. نشو مثه خواهرشوهر من ک ازبس حمالی کرد دیسک کمر گرفت هنوز ناله هاش از درد تو گوشمه.. خونه جدید خریدن بااینکه پول خونه ی ویلایی داشتن اما باهزار مصیبت و بدبختی شوهرشو راضی کرده اپارتمان بگیره بلکه راحت شه از دست اینا.. شوهرش یهو زنگ میزنه خاله هام و عروساش دارن.میان اکثر مهموناشم 20-30نفرن . خانواده ی شوهرش ک دیگ همیشه اونجان و مهمونم حساب نمیشن.. یادمه ی بار میخاستن برن مهمونی شوهرش رفته بود دایی و زن داییه خودشو سوار کرده بود با یکی دیگ از فامیلاش ب خواهرشوهرم و بچه هاش جانشده بود مونده بودن خونه😐😐😐😐😐😐😐😐😐طفلی همیشه مجبوره یخچالشو پرنگه داره چون یهو مهمون میاد براش خیلی دلم براش میسوزه. مادرشوهرشو جاریاش همه مهمونیاشو خونه این میگیره😐

تا اومدن همش اه و ناله کن وای کمرم وای دلم یاخدا دوقلو چقد سخته ... بگو بیزحمت شما شام درست کنین یا ...


باور میکنی چند شب پیش  که جاریم اینا اینجا بودن از کمر درد و دلدرد و پا درد خوابم نمیبرد  


همشون سنشون از من خیلی بیشتره مادرشوهرم همسن مادربزرگمه  روم نمیشه بهشون بگم فقط دلم خیلی میگیره  انقدر بی کس و تنهام  کاش یه کمک دستی داشتم  چون واقعا حاملگیم خیلی سخته پدرم در اومده دیگه 😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢

🔴یه قرص خوب برا چاق شدن بگید🔴خیلی لاغرم 😭😭😭   جمله ی چرا انقدر زود ازدواج کردی؟ به اندازه ی جمله ی چرا ازدواج نمیکنی؟ زشته! جمله ی سومین بچه رو میخواستی چیکار؟ به اندازه ی سوال چرا بچه دار نمیشی ناراحت کننده اس! به اسم روشنفکری در زندگی دیگران دخالت نکنید🙏 . اگه جوابت ندادم یعنی جواب ابلهان خاموشیت سکوت منو به حساب زرنگی خودت نذار اینجا یه سایت عمومیه اگه توو دنیای واقعی ببینمت جررررت میدم*.                               🛑🛑🛑 قرص گین آپ و ضرراتش   :  خب راستش من خیلی لاغرم وزن 40و قد 160 دم عروسیم خیلی دلم میخواست تپل شم یا حداقل صورتم یکم گونه داشته باشه رفتم گین آپ گرفتم خوردم کم کم تپل شدم و خیلی خوشگل شدم میخواستم فقط یه ماه بخورم که یه ماه خوردم و عروسیم یه ماه عقب افتاد و دوباره مجبور شدم ادامه بدم و دوباره عروسیم عقب افتاد و خلاصه سه ماه خوردم توو این سه ماه اشتهام خیلی زیاد شد و9 کیلویی چاق شدم و خیلی خیلی خوشگل شدم دوسه هفته قبل عروسیم یهو تمام بدنم مخصوصا صورتم پر جوش شد یه جوشا خیلی وحشتناک که هرچی محلول و اینا میزدم و قرص مصرف کردم گم نشدن خیلی خیلی عوارض بدی روم داشت یه عروس بودم با صورت پره جوش پریودام هر دو هفته یه بار شدن با خونریزی زیاد قرص ول کردم کل وزنم برگشت تمام بدنم پره ترک پوستی شد معده دردا شدیدی میگرفتم حس میکردم شکمم پره باده نفخ بدی گرفتم پا درد شدم خلاصه که همه این مریضی ها تا یه سال درگیر بودم تو رو خدا به هر قیمتی نخواه چاق شی اونم با قرص باور کن تمام قرص چاق ها هورمونی هستند با دستکاری کردن هورمون ها یه چاقی کاذب به آدم میدن و آدم پوکی استخوان میگیره که بدترین بیماری هاست اون موقع یکی از. آشناهام میگفت نخور من خوردم پوکی استخوان گرفتم استخون لگنم سیاه شده تا چندماه راه نمیتونستم برم با خودم گفتم من لاغرم دیگه آب از سرم گذشته بذار هر اتفاقی نیوفتاده بیوفته با اینکه خیلی لاغرم دیگه تن به قرص چاقی نمیدم به توبه کردن افتادم  🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز