من الان نمیدونم با اینا چیکار کنم
یکی ۳۵ ایناست یکی ۲۵
من ۱۸ سالمه
اینا اصلا بامن صمیمی نمیشن
من دلم میخواد رفیق شیم ولی اونا چندتا بچه دارن نمیشن
باز بزرگه یکم روی خوش نشون میده
میرم خونشون خونم نمیان
الان ماه هاست خونه من نیومدن
باز من برای کمک به آش پختن رفتم از صبح موندم تا غروب
قصدم ابن بود وقتی شوهرش از کربلا اومد نرم ها
حالا هم بدرقه رفتم هم کمک
اصلا میگن بیا نمیتونم نرم
حالا چجور واسه پیشواز نرم