آخرین باری که صدای بابامو شنیدم آخرین باری که دیدمش آخرین باری لعنت به آخرین بارها
آخرین باری ک ذهن آروم و بدون دغدغه داشتم
الان مغزم پراز فکره و دغدغه انقد ک احساس میکنم داره منفجر میشه
آخرین باری که تونستم بچه مو مثل یه نوزاد در آغوش بگیرم..الان بزرگ شده و دیگه نمیتونم بلندش کنم
آخرین باری دیدمش
آخرین پیام هاش
آخرین تماسش
و خاص ترین دوستم که تصادف کرد و رفت
هر روز دلتنگشم
هوا سرد بود بارون میومد ساعت هفت بود تاریک شده بود رفته بود پیتزا سفارش بده برا دوتامون رفتنشو نگاه میکردم بغض گرفتم میگفتم خدا ازم نگیرش...وقتی داشت میومد سمت ماشین اشکامو پاک کردم و خندیدم میخاستم اون شب تموم نشه فقط تو چشاش نگاه میکردم...اولین بار بود ازش سیگار گرفتم تحمل دوریشو نداشتم...آخرین بغل آخرین بوس دیگ هیچوقت ندیدمش
وای دلم کباب شد با بعضی کامتت ها روحشون شاد و خدا صبر بده بهتون
اخرین باری که بالای صفحه چتمون نوشت ایز تایپینگ ...
ای خداااااا
چقد کامنتا غم‌انگیزه
غم عالم اومد به دلم😞
سال 91 آخرین باری که با خانواده رفتم مسافرت و نمیدونستم آخرین باره
آخرین باری که بابام بغلم کرد
آخرين باري كه خالم رو تو فرودگاه ديدم ولي نرفتم جلو باهاش سلام عليك كنم چون قهر بودم باهاش و بعد از اون ديگه نديدمش و فوت شد😭😭😭
یک ماه پیش ،اخرین دعوامون که خودمونم نمیدونستم اخرینشه.و بعد. تمااااام
