2777
2789

قبلا دلیلشو تاپیک زدم...سر یه سوتفاهم شوهرم بهم شک کرد و هرچی براش توضیح دادم و قسم خوردم که بهش خیانت نکردم هرگز باور نکرده...حالا بعضی وقتا یادش میفته...میره تو لاک خودش.باهام حرف نمیزنه...دیگه نمیگه ولی من میدونم دلیلش همونه...خیلی ناراحتم ..این حقم نبود که زندگیم اینطور بشه.میدونم هرگز نمیشه اعتماد از دست رفته رو برگردوند..رابطه م باهاش قبلا خیلی خوب بود...الان خیلی وقته باهم نگفتیم نخندیدیم...میدونم فقط مجبوری باهام ادامه میده بخاطر پسرم..در حالیکه فقط خدا شاهد منه 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

نمیدونم چیکار کنم باورم کنه...قبلا خیلی بهم اعتماد داشت.الان نه...من خیلی بدشانس و بدبختم...فقط خواستم از لحاظ اقتصادی بهش کمک کنم و زندگیمو یه تکون بدم ولی نابود شدم...کاش نون برای خوردن نداشتم ولی اعتماد شوهرم بهم سرجاش بود

نگران نباش به مرور درست میشه درضمن اعتماد درست شدنیه سعی کن کلا کارایی که باعث میشه دلش بهت قرص بشه ...

الان یه سال گذشته ...میدونم داره اذیت میشه...شبا نمیخوابه..همش تو فکره...چون من باز باردار شدم دیگه بهم حرفی نمیزنه ....کاش موقعی که بچه نداشتم این بلا سرم میومد 

صدای مکالمه ت با اون آقا رو ظبط نکردی که بدی بهش گوش کنه؟

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر -آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم - هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر - رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر - (مولانا)
صدای مکالمه ت با اون آقا رو ظبط نکردی که بدی بهش گوش کنه؟

اگه میکردم که مشکلی نداشتم..بیشتر وقتا خودش پیشم بود و تماس میگرفتم....اما شوهرم خیلی حساسه و من اونموقع نمیدونستم..خیلی باهم رفتیم دنبالش که ریز مکالماتمو در بیاریم اما فقط اجازه دادگاه میخواست و بخاطر این که همه میفهمن مشکلمون چیه نرفتیم

از خدا خیلی ناراحتم...اگه یه آدم شاهد من بود مشکلم حل میشد..ولی من فقط خدا شاهدمه و اونم هیچکاری نمیکنه ..چرا خدایی که میگن از همه بالاتره نباید در حد یه شاهد برای من عمل کنه

شایدم واقعا وجود نداره...و خدا یه توهمه فقط...چون خیلی دیدم حق یه نفر تو زندگی به خاطر همین سوتفاهمات زایل شده....من چرا باید این همه عذاب بکشم و تهمت بشنوم...چرا خدا یه حرکت نمیکنه چرا نمیگه من شاهد این بنده ی ساده ی بدبختم

من هیچوقت توی مجردی با هیچ پسری نبودم...هیچ رابطه ای نداشتم فقط چون میخواستم پاک زندگی کنم...پاک ازدواج کنم...این حق من نیست که بخاطر این تهمتا زندگیم خراب بشه..رابطه م با شوهرم خراب بشه....خدا شاهدمه که تو متاهلی کلمه ای با هیچ مردی نگفتم که خارج عرف باشه....که بخوام با یکی قرار بزارم...تلفنی بدحرف زده باشم..تو عمرم با هر مردی حرف زدم فقط سوال جوابی در حد ضرورت کارم بوده ولا غیر...ولی هرچی به شوهرم میگم باور نداره ..من دیگه چیکار کنم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792