من تقریبا۵ساله ازدواج کردم ودست پختم هم خوبه وچندبارهم خونه پدرشوهرم ایناموقعی که پای مادرهمسرم شکسته بود براشون آشپزی کردم .ولی هردفعه خودش ودخترش میان خونمون بدون اینکه ازمن سوالی بپرسن یااجازه بگیرن میرن پای گاز وشروع میکنن به آشپزی ونظردادن سرهمه چی ..نمیدونم چکارکنم وقتی اومدن کلا نرن سمت آشپزخونه ..واینکه من بخاطر اینکارهاشون دعوتشون نمیکنم واوناسرزده میان..ویه مشکل دیگه مادرخودم وقتی میادخونمون بدون اینکه ازمن نظر بخواد کلی برنج میپزه وحیف ومیل میکنه و براش هم مهم نیست که مادستمون خالیه وهمسرم سالی یبار برنج ۵۰کیلویی میخره ودیگه نمیخره .ویاوقتی میاد خونم کلا فقط بفکر شکمشه و هی میپرسه چی میخای بپزی واگه غذاساده بگم میگه نع مانمیخوریم اماخونه پدرم میرم ازگشنگی تلف میشم
وااای از دو طرف 🤦🏻♀️
خانواده ی همسرت تا میان دست به وسایلات بزنن بگو مادر جون چیزی میخواستین ، کاری داشتین؟ شما بفرمایین من میارم براتون یا من به فکر شام هستم عمراااا بزارم شما دست بزنین
اینکه هم مادرشوهرم هم مادرت اینقدر دخالت میکنن به خاطر رفتار منفعلانه ای هست که انجام میدی حد و مرز بذار حتی با خانواده ی همسر، ی لیست بزن رو دیوار ، مواد غذایی و غذاهای هقته روش باشه، بگو طبق این لیست طبق این مقدار غذا میپزم که کم درنیارم، به مادرت بگو، دیگه با مادر خودتم رودربایستی داری؟ بگو همسرم راضی نیست غذا زیاد بیاد یا به اندازه بپز یا بذار خودم خدمتت رو بکنم، مهمون باش و من غذا بپزم
الان مادرخودم بدتره .اصلا من ازش کمک نخواستم واسه روز زایمانم باخودش برنامه ریخته که بیاد وازمن مزاقبت کنه اونم ۱۰روز ..هرچقدر هم بهش گفتم نمیخاد بیای انگار نمیفهمه ومیگه توگناه داری امامیدونم هدفش فقط خوردنه ن اینکه کمکم کنه..حتی وسایل سیسمونی منو نفرستاده تاحالا که بفهمه کی زایمان میکنم یجورایی ازشوهرم زورش میاد ودلش میخاد مارو اذیت کنه
وای یبار اومد خونمون ۱۵روز موند بعدمن وهمسرم میخواستیم بریم مسافرت اونوقت بهش گفتیم مابلیط داریم که زودتر بره میگفت کلید بدین من میمونم بعدم خواستم برم کلیدخونتون میدم به سوپری سرکوچتون شوهرم دیگه داشت دق میکردمنم ازخجالت مردم آخرمن تنهایی رفتم وشوهرم موند تااینابرن
بخداهروقت خونواده خودم بیان نزدیک ۶الی ۷میلیون خرجشون میشه اونم همسرم که شغلش بنایی هست ودرآمددیگه ای نداره
مادرهمسرمم که دیگه نگم تامیاد کلی حرف برعلیه خودم جلوروم به شوهرم میگه تادعوامون بشه اما خبرنداره که همسرم توی خونه ازمن مثل چی حساب میبره وفکرمیکنه پسرش ریس خونس
چکارش کنم بعد۱۵روز که فرستادیمش رفت کلی پشت سرمون حرف زد پیش خواهربرادرام که بیرونم کردن وبعدش من کلا قطع ارتباط کردم بازم ازیه طریقی آشتی کرد حالا دوباره میخاد برازایمانم بیاد حالا گفتم به همسرم کلا زایمان کردم بهشون خبرنده که بعدش اگه زنگ زد بگم من دیگه زاییدم و حالم خوبه نمیخاد بیای
منم سر زایمانم خامی کردم مادرشوهرم گفتم فک کن دو روز زایمان کردم بیست نفر مهمون دعوت کرد خیلی بد بود، منم سزارین ,اذیت شدم، بماند چقدر فتنه کرد، الان باردارم سه ماه آخر میرم خونه ی مادرم همون جا هم میمونم ،بهشون میگم هر وقت دعوتتون کردم باید بیاین
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
